اسمش رو چی می گذاری نمیدونم.من اسمش رو می گذارم حماقت،«خود گول زن بینی»!
آره دیگه،«وقتی این همه اشتباه جدید هست که می تونم مرتکبش بشم چرا باید همون قدیمی ها رو تکرار کنم؟»
بعد مامان رسما در حال دوچرخه خوندن غافلگیرم کنه،بشینه روی صندلی،بگه:«با این وضعیت پیش بری به هیچ جا نمی رسی...»من هم به جای شرمندگی بخندم.چون چند روزه جلوی آینه این حرفها رو به خودم می زنم.بعد هم طبیعتا کلی درس و کتاب و مقاله ی ارزشمند(!) هست که باید بخونم در عرض یک هفته.در حالی که تمام ترم رو صرف کارهای مزخرف کردم از جمله برای بار پنج هزارم نیکولا خوندن.بعد بعضی استادها هستن برای یک درس دو واحدی اندازه ی ۵۰۰ واحد کار می کشن.بعد«ای مسلمانان فغان از جور چرخ چنبری...»
حالا ساعت ۱۱ شب هی اس ام اس بزن که جوک جدید چی داری.تا ساعت یک هم بنشین وسط تخت،به در و دیوار زل بزن.بعد هم که خوابیدی خواب فرهنگی ببین:«گابریل گارسیا مارکز یک دختر کر و لال را دزدید!!»
اصولا موقع امتحان ها که میشه ــ از اونجا که همه ازون بچه خوباییم که درس می خونیم طول ترم ــ یاد تغییر قالب وبلاگ و خوندن کتاب های نخونده و چندباره خوندن :«داستان خرس های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختر در فرانکفورت دارد » وووو میفتیم !
ولی جالبه که با این حال همه واحدا هم پاس میشن!
baaz,divane shodam man! az dreams harfi nazan ke man koja va Kafka koja
این پستت منو یاد یه اس ام اس انداخت که نگار برام فرستاده :
شب امتحان خدایا چه شبی دراز باشد
روزهای سختیه روزگار غریبی
این پستت رو انگار خودم زدم از بس به حال این روز هام نزدیکه.
بعد ساعت ۱۲ نصفه شب یادت میاد که تو چه قدر به کتابای سیاسی علاقه مندی و تا حالا ازش غافل بودی.بعد ساعت ۱ شروع می کنی به خواندن کتاب جمهوری مقدس قوچانی بعد جذب میشی و ادامه میدیییی تا....
بعد تو یادت میره که هیچی فقه حالیت نمیشه و قرار بود از فردا شروع کنی به جدی درس خواندن و... ساعت ۴ صبح میشه و کتاب تموم میشه.حالا فکرای بعدش هیچی!!!
نیکولا خواندنت رو کاملا می فهمم:) منم اصولا تو امتحانا یک دور آنی رو دوره می کنم.خیلی می چسبه:)) الان جلد دومم:))
چرا ما یاد نمی گیریم کارامون رو به موقعش انجام بدیم؟ یک
ترم ول گشتم و غصه خوردم حالا تازه می خوام هر کار باحالی که نکردم رو جبران کنم.
اما فکر کنم کیف زندگی به همین باشه اصلا!! نگران نباش.میگذره!