من تکه تکه از دست رفته ام،در روز روز زندگانی ام

*این طوری ننویس،طوری که انگار پر از سوال و بغضی.

نگو که دلت برای گذشته تنگ شده و از امروز متنفری.

نگو که دوست نداری برسی به فردا،به پنجره هایی که برای تو باز می شن و  خورشیدی که برای تو طلوع می کنه.

نگو که کمتر از یک ماه مونده،نگو که در روزهای شیرین بسته شده و دیگه نمی تونی دور خودت بچرخی،بی خیال دنیا!

نگو که چنگ زدی به ثانیه هایی که این روزها تندتر از همیشه می گذرن و تو گم میشی بین تردیدها و اشک ها و لبخندها.

نگو که دوست داری بری برای خودت خط کش چین چینی بخری با جامدادی اسنوپی.دوست داری پاک کنی بخری که عطر توت فرنگی داشته باشه و کاغذرنگی های صورتی.

نگو که دیگه نمی تونی دفترهات رو جلد کنی و منتظر اول مهر  باشی تا با مقنعه ی اتوکشیده بری مدرسه و شیرجه بزنی ردیف آخر.

نگو که دوست نداری بری دانشگاه،نگو دلت برای خوراکی های زنگ تفریح تنگ می شه.

*دوست ندارم این روزهای باقیمونده شهریور رو...طعم غریت دارن،احساس می کنم از یه بلندی پرت شدم پایین،سقوط آزاد...


پیوست:عنوان از اشعار زنده یاد حسین پناهی است.

 

نظرات 19 + ارسال نظر
آرش دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 06:42 ب.ظ http://horizon2005.blogsky.com/

سلام مریم جان.خوبی خواهری؟احساسات لطیفت در انتخاب موضوعات کاملا نمایان ومشهود بود.قلب مهربانت همیشه کانون مهروعاطفه وزندگیت سراپا موفقیت وکامیابی باد.با تبادل لینک وایدی موافقید؟

Empyrium دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 07:28 ب.ظ http://?

روزگاریست همه عرض بدن میخواهند
همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند
دیو هستند ولی مثل پری می پوشند
گرگ هایی که لباس پدری می پوشند
آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند
عشق ها را همه با دور کمر می سنجند
خوب طبیعیست که یکروزه به پایان برسد
عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد

مهدی دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:22 ب.ظ http://keychem.blogfa.com

جالب و پراحساس...موفق باشین

مریم دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:12 ب.ظ http://www.behtarinbahane.blogsky.com

سلام مریم جان
خوبی
ممنون که بهم سر زدی
باور کن خیلی وقت بود منتظرت بودم ...........
واقعا مطالب زیبایی می نویسی
مخصوصا این مطلبت که خیلی با احساس بود
من که وقتی خوندم یاد درس و مدرسه دوران بچگیم افتادم
یادش به خیر ................
ممنونم ازت به خاطر این مطلب زیبات
باز هم بهم سر بزن


راستی من با اجازه لینکتو گذاشتم
ممنون
بای

ندا سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:54 ب.ظ http://gaahnameh.persianblog.com

من فقط میگم :
نمی تونم دفترام رو جلد کنم و منتظر اول مهر باشم تا با مقنعه ی اتوکشیده برم مدرسه و شیرجه بزنم ردیف آخر
جداْ اول مهر حال و هوائی داشت همین دیشب بود که به خواهرم می گفتم

کسرا چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:33 ق.ظ http://mjkasra.tk

مریم خانوم (ایندفعه انگار دارم درست می نویسم!!) من آپیدم. الان که اومدم تو وبت دیدم شما هم که بابا مثل من فکر مهر و مدرسه کردین. واقعا این روزا دلگیرن. حس سقوط آزادت فوق العاده به دلم نشست! مرسی.

ثمین چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:57 ق.ظ

سلام
بازگشتت به وبلاگ نویسی رو تبریک می گم
صفحه ی عزیز خودتونو منور کردین
!
شاید بیام دانشکده ت بهت سر بزنم
غصه نخوریا !
تنهات نمی ذاریم


خوش باشی و سلامت


ثمین

یه المپیادی!! چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:39 ب.ظ http://dishdamdam.blogfa.com

سلام!!
یه وبلاگ در باره ی المپیاد ادبی زدم!! سر بزن و اگه دوست داری هم کاری کن!! کلا از نظرات سازنده و پاینده ممنون می شم!!

خدافظ!!

آخرین ترانه ی باران چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:33 ب.ظ http://www.tabar.blogsky.com

مریم جان بادرودی گرم...........

چقدرخرسند شدم که دوباره راه ا پی گرفته ای

می دانی دراین آشفته بازار بی توشه ها خیلی حیف بود که انسان بافرهنگ ودانش واحساسی چون شما درکنارباشد

شما ازاندک پیش کسوتان دانا وآگاه وبا توشه راه هستی ومن به داشتن دوست قدیمی وگرانقدری چون شما افتخارمی کنم

چه ازاین بهتر که نام درکنار دوستان دیرینه وبااحساسم بدرخشد........ من چشم براه هم چنان شکوفایی شماهستم.

یاد پناهی را زنده کردی کسی که برای این دنیا زیاد بود وقدرش را ندانستند........ پناهی وارسته انسانی بود که همه چیزرادرسادگی وپاکی وعشق وصمیمیت ودوستی می دید

برای شما بهترین آرزوهارادارم نازنین
همیشه سرسبز... همیشه امید وهمیشه زندگی..

گندمین چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:46 ب.ظ http://gandomin.com

تازه این اولشه! دانشگاه مذخرف تر از اونی که فکرشو بکنی در میاد ...

مسیح پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:03 ق.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام مریم عزیز

واقعا از این که برگشتی و دوباره شروع به نوشتن کردی خوشحالم

:)

ممنون که مسیح رو هم قابل دونستی و به وبلاگ عادیم سرزدی

امیدوارم که بمونی

سربلند و ایرونی

نگار پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:30 ب.ظ http://kavir88.persianblog.com

مریم عزیزم سلام!
رنگ غربتت را می شناسم.. من هم دلم تنگ است و هر سازی که میبینم بدآهنگ است...
عکسهای مدرسه را میگذارم پیش رویم و دلم میخواهد زار بزنم...گاهی تقویمهایم را باز میکنم و با دنیای کوچکی که تمام شد میخندم، گریه میکنم ،عصبانی میشوم و احساس تنهایی میکنم...وقتی تقویم را می بندم و بغل میگیرم از آن دنیا کنده میشوم.. به خودم می آیم.. نگار ۱۸ سال و ۶ ماهه.. اول مهر نزدیک است... باید بروی دانشگاه...!
ولی من میخوام برگردم دبیرستان..از دانشگاه..از آینده میترسم..میخوام مث دوران دبیرستان خودمو رها و آزاد بدونم بی دغدغه ی فکری..!ْ
اما اون روزا برگشتنی نیست!
مریم.. من و تو مجبور نیستیم مث بقیه بزرگ شویم.. من یکی که خیال بزرگ شدن ندارم...
میخواهم بچه بمانم..یک بچه ی دبیرستانی با تمام شیطنتها و تنهایی هایش!
ممنون که اومدی وبلاگم...منم دلم برات تنگه! دل تنگی تو سرشت آدمهاست..
دوستت دارم نازنین!

سرگذشت شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:04 ق.ظ http://http://afg250.persianblog.com/

باز خوبه دلت برای گذشته تنگ شده .
خوبه که دلی داری.
باز خوبه که روزهای شیرینی داشتی.
باز خوبه روزها برایت تند میگذرند.روزها مثل قرن نیست.
باز خوبه دلت برای کفش و کیف گرفتن تنگ شده .
باز خوبه.............................
..................................
....................
من نه از چیزی خوشم می آید نه بدم درین لحظات

تینا شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:09 ب.ظ http://www.tina90.blogfa.com

سلام!
مریم جان!
وبت زیباست!
با اجازه لینکت کردم!

هومن شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:20 ب.ظ http://www.life2.mihanblog.com

سلام مریم خانوم
ممنون که میایی و سر می زنی
وبتونم که مثل همیشه تکه
در ضمن عیدتون هم مبارک.
موفق باشی.

ونوس یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:49 ق.ظ http://www.venouse.blogfa.com

سلام دوست عزیز
**************
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ!!!
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را ، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است ، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی ، و نه در فردایی
ظرف امروز ، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز ، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با ، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک ،
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود
زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر
زندگی ، باور دریاست در اندیشه ماهی ، در تنگ
زندگی ، ترجمه روشن خاک است ، در آیینه عشق
زندگی ، فهم نفهمیدن هاست
زندگی ، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست
آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور ، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندی ست
زندگی ، شاید شعر پدرم بود که خواند
زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم

مهسا یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:52 ق.ظ http://sarasaiee.parsiblog.com

سلام. واقعا عالی بود. واقعا که هیچ چیز نمیتونه جای روزای خوش مدرسه رو بگیره. حتی روزهایی رو که درس نخ۰ونده میری مدرسه و کلی هم ضایع میشی. ولی واقعا شیرینه. موفق باشی. باییی

محمد پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:42 ق.ظ

بیسته بیست.خوش به هالت

پ.م پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:33 ق.ظ


این چرا مزخرف رو اشتباه نوشته. .. ..یعنی چه من بدم میاد کسی مزخرف رو اشتباه بنویسه مگه سواد ندارند مگه درس نخوندن این دیگه چه مدلشه.. ...[عصبانی]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد