مامان داشت با ماشین میرفت بیرون.من هم میخواستم برم ۴۰چراغ بخرم.گفت:تو هم بیا.گفتم:میخوام پیاده برم.ساعت ۱۱:۳۰ دقیقه بود.وسط آفتاب داغ تابستون پیاده راه افتادم.این همه برگ از کجا ریختن وسط خیابون؟لهشون کردم.قرچ قرچ زیر پام صدا کردن.یه اطلاعیه زده بودن برای کلاس تابستونی.برای بانوان و نوجوانان.من جزو کدومشونم؟بانوان یا نوجوانان؟شونه هام رو انداختم بالا و راه افتادم.چرا من چلچراغ رو اینقدر دوست دارم؟چرا از چلچراغ اینقدر متنفرم؟تو به من بگو.چه جوری میشه یه چیزی رو هم دوست داشت و هم ازش متنفر بود؟دوباره شونه هام رو انداختم بالا.
- آقا یه دونه ۴۰چراغ.
ـ همون جاست بر دار.
ـ مرسی.
زود ورقش زدم.همه شو از سر تا ته.
ـ آخه این هم مجله ست تو میخونی؟
ـ خیلی هم قشنگه.
دوباره شونه هام رو انداختم بالا.برای بار چندم؟آها بار سوم.از تو پیاده روی خراب برگردم یا از تو پارک؟پارک؟راهم دور میشه ها.پیاده رو بهتره.میخوام برم مداد هم بخرم.یه مدادی که تا آخر دنیا حرفام رو بنویسه و تموم نشه.دوباره ۴۰چراغ رو ورق زدم.چرا دفعه اول اسممو تو صفحه نامه ها ندیدم؟شونه هام رو انداختم بالا.چرا اینقدر چرا توی دنیا هست تا تو براشون شونه هاتو بیندازی بالا؟دوباره شونه هام رو میندازم بالا!
پیوست:۴۰چراغ یه هفته نامه ست که شنبه ها چاب میشه.
http://www.40cheragh.com
درود
آخه بابا
لینوکس هم شد ویندوز
وبلاگ قشنگی داری موفق باشی.
سلام . وب قشنگی داری. مطلب رو هم خوب پردازش می کنی. امیدوارم حساسیت های بجات رو حفظ کنی و فقط به چیزهای بی اهمیت توجه نکنی
بله مریم جون من نگار رهبر دوچرخه هستم!!!
دفاع از چیزی که دوست داریم خیلی مزه داره!
سلام خانومی به من سر نمیزنی؟؟ پارسال دوست و ... خدانگهدارت
سلام مریم جان
روز خوبی داشته باشی
سلام.مریم جون...
خب زندگی همینه:همیشه یا باید اه کشید یا شونه با لا انداخت!
اگه دلت خواست باورکن اگه دلت نخواست باور نکن همه چیز به تو و به باور دلت بستگی داره!
سلام بانو
من با اجازه یکی از پست هاتو لینک کردم .
وبلاگت رو هم همینطور .
اجباری نیست که منو لینک کنی ... گرچه اگر این کارو انجام بدی خیلی خوشحالم میکنی.
شاد باشی