هر وقت دلم گرفت به تو فکر می کنم،که با هم نشسته ایم روی یک نیمکت،باد می آید و ما داریم این آهنگ را گوش می دهیم و پاهایمان را تکان می دهیم.برگهای نارنجی می چرخند توی دستهای باد و ما شبیه آدمهای خوشبخت توی فیلم ها می شویم.که اگر تصویر ما را می گذاشتند جلوی خودمان نگاهش می کردیم و می گفتیم:هی کاش ما جای این دو تا بودیم.
کمند آدمهایی که وقتی کنارشان هستی شبیه آدمهای خوشبخت توی فیلم ها بشوی.من تو را دارم و از این بابت خیلی خیلی خوشحالم.چه خوب که دوباره می نویسی،گیرم بهانه ی دوباره نوشتنت اشک بیاورد به چشمهای آدم.
سلام مطالبت زیباست . یه سری به ما غریبان هم بزن ودیار غربت مارا هم سفر کن اگر سفره مان خوشت نیامد دیگر سری مزن اگر خواستی مارا به اسم " بلخ ژورنالیزم " لینک کن بعد خبر بده تا ترا هم به هر اسمی که خواستی بگو تا لینکت کنم
بله کمند همچین آمهایی... با احساس خوشبختی
سلام.
چه قدر خوب که یه همچین اکیپ دوستی دارین و حداقل سعی میکنین به فکر هم باشین.
آهنگه حس خوبی داشت
ممنون دوست .
کاش اینها را زودتر نوشته بودی . یعنی همان شب . همان روز ...
بهانههای نوشتنی که اشک به چشم آدم میآورند خیلیاند... خیلی...
خوشبخترین ها بودیم
او پرواز کرد
من تنها شدم
من مدتهاااااااااااااااااااااااااااااااااا بود دنبال یه همچین ملودی بودم تو موزیکای زیادی هست این ملودی
من عاشق شروعشم!
منو کشتی!!!!
دلم میخاد مث ممدرضا فرووتن تو باغ های کندلوس برقصم با این ملودی
خوشحااااااااااااااااااااااااال شدم بد فرم
مرسی
مریم این آهنگ خیلی قشنگ بود، درست حس نوشته ات رو داشت.
دستانم را بگشا و طلوع آفتاب دوستی و عشق را ببین. و ببین نگاه مرا که از طراوت نگاه تو لبریز است.
Open my hands and watch the sunrise of friendship and love and see my face which is full of freshness of your face …
حالیا عکس دل ماست در آیینه ی جام...
سلام
خوب و با احساس می نویسی
منم به تازگی شروع به نوشتن کردم
خوشحال می شم اگه وبلاگ منو تو وبلاگ قشنگت لینک کنی
موفق باشی همیشه
آهنگ بی نظیر بود مریم. ممنون.
دوست ما همان دعای مستجاب شده ی ماست!
خوشحالم که دعایت مستجاب شده!
زیر خرپرتای یک طرف اتاقم بود... .چهارشنبه 16 آبان 1386 ضمیمه روزنامه جام جم شماره 2139 بالاش زده بودن مثل شعر ناگهان... و پایین صفحه این شعر.. .
سه شنبه
چرا تلخ و بی حوصله؟
سه شنبه
چرا این همه فاصله؟
سه شنبه
چه سنگین چه سرسخت،فرسخ به فرسخ
سه شنبه
خدا کوه آفرید
..اینها بر روی عکسی هستن که تمام صفحه را گرفته.. زنی در حدود سی ساله پشت به عکس پوستر به دست.. .
..در صفحه آخر تعدادی عکس هست از جمله عکسی از دکتر کدکنی در بیمارستان دی در روز درگذشت استاد با بغضی ترکیده تکیه داده به نیسان رونیز(!) ..وتعدادی در اندورنش نظرها دادن در نبودش.. .
..روح..ش شاد.. .