3/5/86.بیت الله الحرام
روبه روی کعبه نشسته ام و خدا با هیبت و شکوه انگار در برابرم سایه افکنده.دور کعبه طواف می کنم و انگار تنها چرخشی است که هزار بار هم که باشد سرت گیج نمی رود و هر بار هوشیارتر می شوی و آرام تر.
*از دعای دور هفتم طواف:خدایا به روزی و نعمتی که داده ای خشنود و قانعم ساز و آنچه را به من بخشیده ای مبارک گردان.
6/5/86.بیت الله الحرام
*دودلی و تردید چنگ می اندازد به جانم.موجودی دوپاره ام که از طرفی دوست دارم زودتر برگردم به خانه و روزمرگی های خودم و از طرفی همین جا بمانم که زندگی رنگ دیگری دارد.جایی که رنگ ها می میرند و چیزی که برمی خیزد بی رنگی است.نه بی رنگی هایی از نوع خانه ام و شهرم و آسمان شهرم.بی رنگی ای از جنس آسمان آبی،از جنس درخت سبز،از جنس برف سپید،از جنس سپیدی،سپیدی،سپیدی.
*دیشب دوست نداشتم دور هفتم سعی تمام شود.بسکه آدم مانده بود تا برایشان دعا کنم.بسکه گیج بودم از مهتابی های سبز و هروله.ویلچر از روی پایم رد شده بود و سوزنی فرو رفته بود در پاشنه پایم.پاهایم درد می کرد اما دردش فرق داشت با تمام دردهای دیگر.اینجا که باشی،لنگ لنگان هم که قدم برداری زودتر می رسی به مقصد.گرمت هم که شود،شرشر هم عرق بریزی،دستشویی هتل سوسک داشته باشد،تعجب می کنی از خودت وقتی به پدرت می گویی:بله،جایتان خوب است و هوا هم.
*گلودرد،بی خوابی،خسته از ارتباطهای قدیمی و شوق دوستی های جدید،عرب های بداخلاق و اخمو،من در عربستان!خدا،عشق،گرمای عشق،مسلمانهایی از کشورهای مختلف که دور یک خانه طواف می کنند،مکعب مشکی رنگ با شکوه،من در آغوش آسمان!
الان باید کلی سیاه شده باشی...و کلی لاغر...خوش اومدی حاجیه خانوم
سلام اگه با تبادل لینک موافقی برام نظر بزار...
تعداد باز دید کنندگان چه عدد جالبی شد...۱۲۹ ۱۲۱
شما را به همراهی با کتاب امروز دعوت میکنم.
سلام حاجی خانم کوچولو!مبارک باشه،نه نه،ببخشید،قبول باشه.رسیدن بخیر.به وطن عزیز خوش آمدید.چند تا مدال آوردید حالا؟!!
سلام مریم جان
خوشحالم که باز هم اینجایی. شک ندارم که اینجا دل همه برایت تنگ شده بود. من هم.
زیارت دوست قبول.
گفتی و دل ما را لرزاندی..
آه حسرت کشیدم..
کاش ما را هم دعا می کردی....
زیارت قبول...
سلام
آپ کردم. فرصت داشتی بیا.
مخلص
گفتن ندارد حرفی که می دانی...
زیارت قبول حاجیه خانوم...
فقط پشت بوم مسجدالحرام.طبقه ی دوم.میتونی دراز بکشی و تا صبح ستاره ها رو سرت آوار بشن.
سلام
چه بگویم؟!
فقط آه حسرت برام مانده...
در بین این همه آدمی که باید برایشان دعا کنی اگر وقت کردی چند ثانیه ای هم به من برسد راضیم
به یاد خسی در میقات جلال می افتم
حج و زیارتت قبول
راستی مدینه رفته ای یا هنوز نه؟
مرسی...! دل مون خواست!
من اگه فقط برم یه رشته خوب٬یه دانشگاه خوب... دعا کن برام!
سلام
خوبی عزیز؟
دو روز فشار روی هشت...زیر چشا گود افتاده...صبحانه و نهار و شام هوا...اما بود هنوز عشق خدا که انرژی ام می داد..!
التماس دعا
خواستم بنویسم « تا وقت داری به گرد دورش»دیر بود وقت تو هم تمام شد!
حالا مدام پی پولی فرصتی لحظه ای باش که برگردی و ساعت ها رو به رو یش مات بنشینی
پس حاج خانوم کوچولوی ما برگشت. باور می کنی که دلم برای تو که فقط یه بار دیدمت تنگ شده بود ؟