دیروز یه دفعه حس شعرم بعد از سه ماه گل کرد.نشستم یه سری چرت و پرت نوشتم که حالا به اسم شعر میدم به خورد شما.خیلی جاها سکته زده و وزن به هم خورده.خودمم فهمیدم اما هر چی فکر کردم چیزی به نظرم نیومد جاشون بذارم.اینم از این:

لحظه لحظه سطر سطر

شعر ناب زندگی

لحظه های پر تپش سطرهای خستگی

می نویسم از درخت

از درخت و کوه و دشت

صفحه صفحه لحظه ها سبز می شود

میان دفتر دلم گلی باز می شود

لحظه ها یکی در میان

گاه سبز و گاه سرخ

گاه رنگ آن گل لطیف

که از میان برفها بلند می شود بزرگ می شود

گاه سفید رنگ برف

یا سیاه رنگ غم

میان لحظه های زندگی

میان دود و غبار و خستگی

میان شادی سپید کودکی ظریف

یا نگاه آن عروسک نحیف

دست و پا می زنم

گاه غرق می شوم

در این میان

میان واژه ای به نام زندگی

گاه گم می شوم!

نظرات 13 + ارسال نظر
مهدی یکشنبه 6 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 06:43 ب.ظ http://www.gharibaneh.blogsky.com

سلام شعرت خیلی قشنگ بود در مورد اون چت با خاتمی هم من بهش میگفتم خیلیییی نامردی

محمدعلی یکشنبه 6 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 07:11 ب.ظ http://naslenav.blogsky.com

سلام شعری قشنگی گفتی.

بانو یکشنبه 6 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 07:26 ب.ظ http://banoo.blogsky.com

سلام مریم جونم

خیلی ممنونم عزیزم ...خیلی شاعریا!

واقعا قشنگ بود خیلی لذت بردم از شعر قشنگت..

شاد باش و شادی بخش

حامد یکشنبه 6 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:46 ب.ظ http://write-off.blogsky.com

سکته جالبی بود اگه ادامه بدی مطمئنا خیلی بهتر میشه موفق باشی

پرستو دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:01 ق.ظ http://parastou.blogsky.com

سکته هات خیلی هم زیاد نبود..قشنگ بود..هممون گم شده ایم!!

ق دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 05:25 ب.ظ http://eel.blogsky.com

baazia ghafelan

پسر مثبت دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 05:25 ب.ظ

مثل همیشه زیبا بودددددددد

فیروزه دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:23 ب.ظ http://firoozeh.blogsky.com

عزیزم شعرت خیلی معرکه بود...درست به همون اندازه که بامزه ای...

خسروپرویز سه‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 05:49 ق.ظ http://khosrowparviz.blogsky.com

درود بر شما!
زیبا بود٬ و نه چندان نا موزون٬ که نه وزن مهم است و نه ذکر٬ که آنچه می‌خواهیم بگوییم٬ باید گفت...
حرف و شعر و گفت را برهم زنم
تا که بی این هرسه با تو دم زنم

موفق باشید٬ بدرود!

پیچک سه‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:27 ق.ظ http://ebimusic.blogsky.com

می ترسم یه چیزی بگم بهت بر بخوره ولی یه حس الاغی بهم می گه بگو نهایتش بزنه تو سرت دیگه

احسان سه‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:34 ب.ظ http://ehsanica.blogsky.com

من نشانیهای خود را می دهم...
یک نفر باید مرا پیدا کند..
یک نفر باید ...

شعر قشنگی بود.

بولک سه‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:18 ب.ظ http://yadman.persianblog.com

چیزه ...... جدی جدی قشنگ شعر میگیدا ! ......

مردتنها سه‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:26 ب.ظ http://shouka.blogsky.com

یکرنگی...
..............................
راستی!
ما زنده ایم؟
یا زندگی میکنیم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد