شد چهار سال...

کیفیت عکس خوب نیست، می‌دانم.

این را زده‌ام به دیوار کمدم، نقاشش حسین صافی است. روز تشییع جنازه بهمان دادند، توی حیاط خانهٔ شاعران.

بعد که برگشتم خانه، اشک‌هایم که بند نمی‌آمد، این را زدم به دیوار کمدم و شروع کردم به شعر نوشتن، شعرهای خودش، آن قدر نوشتم و نوشتم و نوشتم که پوستر پر شد، اشک‌هایم هم بند آمد.

بعد از آن روز، هر وقت خبر مرگی بهم می‌رسد، می‌دوم در کمدم را باز می‌کنم، می‌ایستم جلوی این پوستر و شعر‌ها را می‌خوانم. در طول زمان بعضی از بیت‌ها ناخوانا شده، شاید از اشک...





نظرات 2 + ارسال نظر
لی لا یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:52 ق.ظ http://www.ley-laa.blogspot.com

دردهای من جامه نیستند...

ساربان یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:26 ب.ظ

زود رفت شاید!
یادش گرامی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد