دست باز، دست جمع

تازگی‌ها می‌روم شنا، گه گاهی. موبایلم را خاموش می‌کنم و می‌سرانم توی کیف. نفسم را حبس می‌کنم و شلپ، شلپ. می‌روم و برمی گردم، می‌روم و برمی گردم.

بعضی از چیزهایی که قبلا خوب بلد بودم یادم رفته. مثل کرال پشت. دراز می‌کشم و هر چه بیشتر دست و پا می‌زنم بیشتر می‌روم پایین... مثل بعضی از روز‌ها که هر چه تلاش می‌کنی برای حفظ کردن خودت بیشتر فرو می‌روی.

سه نفر بیشتر نبودیم. مسابقه بود، استخر امیر، تابستان، روباز. آلوهای لهیده ته کیف، پیراشکی‌های گرم با کرم زیاد بعد از کلاس، ده سالگی، جیغ زدن و پریدن توی آب، مایوی قرمز خال خالی، عینک نامرغوب که هی آب رد می‌شد و چشم‌هایم قرمز بود.

من سوم شدم. آن‌ها تند و تند کرال می‌رفتند و من یک گوشه را گرفته بودم و دست جمع، دست باز، قورباغه، آرام آرام.

به همه مدال دادند. مدال را انداخته بودم گردنم. راه پله‌ها را بالا و پایین می‌رفتم. هی زنگ می‌زدم دم خانهٔ همسایه و می‌پرسیدم: شما ماست دارید؟

منتظر که بگویند نه، وای... مدالتو برای چی گرفتی؟ برنده شدی؟

و من بگویم: بله، سوم. اما نگویم فقط سه نفر بودیم.

بعد از چند روز رنگ طلایی ش رفت، سیاه شد.

دیدی یک روز همین شنای آرام قورباغه هم یادم رفت. همین از کنار رفتن و آرام آرام، دست باز، دست جمع.

غرق نشوم؟

نظرات 30 + ارسال نظر
عابد کیانی دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:22 ق.ظ http://ghiyaab.blogfa.com/

سلام .. درود .. و خوب باش .. کم یاب هستید اما پر رنگ می نویسید .. اما گمان من این است که مدتی ست حال نوشتن را درست ندارید .. یله خیلی زیباست و به دل م نشست .. ادبیات را خوب می دانید .. منتظر کارهای شما هستم .. موفق باشید و برقرار.:

غیاب من نوشته شد.:

شادی سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:14 ق.ظ

عزیزم فکر می کنی یادت رفته وقتی مجبور باشی وقتی ببینی داری غرق می شی همه چی یادت می یاد فقط شاید این بار سوم نشی

عابد کیانی پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:12 ب.ظ http://ghiyaab.blogfa.com

.. با درودی تازه و احترام . .. غیاب من نوشته شد.:


عابد کیانی دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ب.ظ http://ghiyaab.blogfa.com/

.. سلام و درود بر شما دوست عزیز .. تکلیفم با شما روشن نیست .. نمی دانم به روز شدنم را برای شما اعلام کنم یا نه ؟ .. به هر حال من نوشته های شما را می خوانم .. خوب باشید و موفق .. .

غیاب را نوشتم.:

Ye Dokhtar شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ب.ظ http://www.cocl2.persianblog.ir

عجب.....:)
قشنگ نوشتی...

علی یکشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:24 ب.ظ http://www.yarinezhadali.blogfa.com

خیلی زیبا بود خوشحال میشم بهم سر بزنی منتظر حضور سبزت هستم
دست نوشته های یه عاشق دلشکسته

مریم دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:09 ق.ظ http://maryam-khanoomi.blogfa.com

سلام مریم عزیزم من شما رو لینک کردم ممنون میشم شما هم وبلاگ منو لینک کنی عزیزم

خدادادی چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ق.ظ http://mehnat.blogfa.com

با سلام و احترام
وقتی دست نوشته هایت را خواندم و قدرت قلم و گیرایی آن را حس کردم تعجب کردم که چرا دلشوره ی امتحانات را دل دل می زنی!
مثنوی زندگی ات خوش آهنگ باد!

نوید پنج‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:29 ب.ظ http://www.asrejomeyepiyaderow.blogfa.com

سلام !
به امید ِ روز های روشن تر .

عابد کیانی جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 ب.ظ http://ghiyaab.blogfa.com



سلام و درود بر شما باد . .. غیاب نوشته شد

اشتیاق شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:00 ب.ظ http://dibayeman-1994.blogfa.com/

سلام وبلاگ خیلی قشنگی داری خوشحال میشم به منم سر بزنی مرسی

مانی شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:10 ب.ظ http://maani2.blogfa.com

چه پست های خوبی مریم

soheil چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:59 ب.ظ http://ghameshirin.blogfa.com

آهنگ پست شماره 125 تقدیم به شماست

مهدیار شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:54 ق.ظ http://joojekhoroos.blogfa.com

دلم برای کامنت دادن تو وبت تنگیده بود :)

hamed دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:23 ق.ظ http://i-mag.ir

یاد یه حکایت قدیمی افتادم، مردی سه زن داشت، یک روز برای هر کدام طلایی خرید، برای یکی دستبند، برای یکی سینه ریز و برای دیگری گوشواره و به هر کس گفت به دیگری نگوید که چه چیز برایش خریده است. عصر شد و هر سه در خانه بودن، زن اول که دستبند نصیبش شد همانطور که دستش را تکان می داد گفت: (( چرا ظرفها رو نشستید.)) زنی که گوشواره نصیبش شده بود همانطور که سرش را تکان می داد گفت: (( چرا خونه رو نروفتید (جارو نکردید))) و زن آخر همانطور که شانه هایش را تکان می داد گفت:(( واسه این هم خونه روفتنی (خونه جارو کردنی) نداره این همه گفتنی.
حکایتی است حکایت این زنها

پسرک مزخرف سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ق.ظ http://vierzehn.blogfa.com/

هر جلد از شاهنامه ای که در کتاب فروشی ها در انتظار خریدار است یا که در کتابخانه ای باز منتظر خواننده ای است یا در خانه ای عزیز باشد یا شاید فراموش شده ای مملو از غبار همگان در هر کجای این دنیا عزیزند و چون پاره ای از جان برای فردوسی پاکزاد و با اوست که هر شب و روز ندای درد و دل دارند و گله و شکایت و یا تحسین و تمجید از نگاه دارن و آنکه مسئولیتش را به عهده دارد.. .

بعضیهاشون میگن: جام خوب نیست
بعضیهاشون میگن: بهم دست میزنن خجالت میکشم
بعضیهاشون میگن: جام خیلی خوبه
بعضیهاشون میگن: بالاخره کی منو میخونه
و.....

تیستو شنبه 11 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:44 ب.ظ http://tistoo.blogfa.com

خونه نو مبارک

شقایق یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:18 ب.ظ http://shabdar-4par.persianblog.ir

من مخم زده شد مریم، بعد خودم انقدر به مخ زدن خودم ادامه دادم که یهو کلا نیست شد و این طوری شد که من خر شدم.

مریم جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:19 ب.ظ http://maryamdays.blogspot.com/

پس چرا نمی نویسی دختر جون؟

esperanza دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:19 ب.ظ

:)

سجاد عزیزی آرام سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:39 ق.ظ http://s-aram.blogfa.com

سلام
با غزلی هر چند کلاسیک اما عاشقانه به روزم
حضور و نظر شما را به انتظار نشسته ام

http://s-aram.blogfa.com/

hamed سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:48 ق.ظ

کجایی
مردم از بس هر روز چک کردم

فری با سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:18 ب.ظ

می شود باز هم بنویسی مریم؟

زنی از جنسی دیگر شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:21 ب.ظ http://sunk-in-times2.blogsky.com

پرواز ...، قصه ی بس ابلهانه ای است از معبر قفس !

زن تنها دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:54 ب.ظ http://only10.blogfa.com/

من دیدم که دارد پرواز می کند. به من لبخند زد، برای من دست تکان داد و از من قول گرفت که دختر خوبی باشم.



من لبخند زدم.



و مادر اشک ریخت.



حالا هر شب توی آسمان کنار فرشته ها برایم دست تکان می دهد.

مرد کاغذی جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:19 ق.ظ http://mardekaghezi.blogfa.com

باسلام و احترام فراوان؛
زیبا نوشته هایتان را چندباره خوانش نمودم؛
الحق والانصاف و لا تملقاً زیبا بود؛
با افتخار زینت بخش وبم شدید./

مهدیار پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:09 ب.ظ http://joojekhoroos.blogfa.com

با عرض سلام و لطفن باز هم بنویسید، می خواستم بگم که یه مطلبی نوشتم که اگه بخونید بسی خوشحال می شوم کلی :)

محسن شرو پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:25 ق.ظ http://smokescreen.blogfa.com

هفته ی پیش تصمیم گرفته بودم بروم توی پشت بام و زیر آن آفتاب داغ بعد از اذان ظهر بخوابم. خوابیدم، ولی به ثانیه نرسید که پتو را کشیدم روی سرم، آنقدر سوز داشت که سرم داشت ترک برمی داشت.

...

سید علیرضا رئیسی یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:49 ق.ظ http://kashkoolraeesi.mihanblog.com

سلام به شما دوست فرهیخته و ارجمندم
ایام برای شما پربار و عبادات مقبول حق باد .
شما را دعوت میکنم از وبنوشته هایم دیدن فرموده
1- اندراحوالات شهر
2- زن دوم
و نظر واقعی خود را مرقوم فرمائید.. پس منتظر قدوم مبارک میمانم منتظرم نگذارید
ارادتمند رئیسی گرگانی

مهدی شریفی یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:10 ب.ظ http://tofanghaayekaaghazi.blogfa.com

سلام

و این یعنی فاجعه

به وبلاگ من بیایید . یک فاجعه چشم براه شماست

در ضمن به کاغذی های وبلاگ من اضافه شدید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد