ولیک به خون جگر شود

و ساعت‌ها و هفته‌هایی در زندگانی هست که من می‌افتم روی دور سکرت گاردن گوش کردن و امون نمی‌دم به خودم.

انگار که شده باشم رینگ بوکس خودم، گوش می‌دم و محاکمه می‌کنم. گوش می‌دم و مشت می‌زنم. گوش می‌دم و دم آخر که خسته و بی‌حال افتادم یک گوشه ، دلم می‌سوزه به حال خودم. یک قطره‌ای گوشهٔ چشم هست که همون جا می مونه، شبیه قطره اشک‌های تابلوهای کوبلن.

بعد می‌گم بی‌خیال، جدی بی‌خیال... ولم کن، ولمون کن.

دست خودم رو می‌گیرم، گاهی حتی خودم رو بغل می‌کنم، براش خوراکی خوشمزه می‌خرم، دلداری ش می‌دم، دو سال بعد رو می‌گذارم جلوش که پره از خوشی، بهش می‌گم ول کن گذشته‌ها رو، ول کن دوره کردن روزهای رفته رو.

می‌گه باشه، طفلی جدی جدی می‌گه باشه و تهش همیشه اون قطره اشکه می‌افته پایین، می‌افته پایین اما پشتش یک لبخنده، یک جوری که یعنی باشه، تو راست می‌گی...


+ Secret Garden. Earthsongs.Searching for the past