چوفیال چینی

یک همکلاسی داشتم. کلاس پنجم، ردیف آخر. تمام مدت توی گوش من لیلا فروهر می‌خواند.

خط کشیده بودیم روی میز، روی نیمکت. که یعنی نیا توی قسمت من.

از خط می‌زد بیرون، دستش را می‌گذاشت روی دفتر من و زیر گوشم لیلا فروهر می‌خواند.

من فهمیدم توی دنیا چیزی هست به نام شوی ۷۸.

ما جمعه‌ها می‌رفتیم خانهٔ پدرجان و مادرجان. من بدو بدو می‌رفتم طبقهٔ بالا، دختر دایی‌ام دهاتی می‌گذاشت. شادمهر عقیلی می‌خواند: ساده بگم، ساده بگم، ساده بگم دهاتی‌ام.

ما می‌چرخیدیم و می‌رقصیدیم.

من یک نوار داشتم که رویش نوشته بود پری زنگنه.

از وسایل قدیمی بابا برداشته بودم، ضبط را آورده بودم توی اتاق خودم، رویش رومیزی سفید پهن کرده بودم.

پری زنگنه را روشن می‌کردم و با «می‌خوام برم کوه، شکار آهو» مشق می‌نوشتم.

یک بار دوستم آمد خانه‌مان، من بهش گفتم بیا ببین چی دارم.

شاد‌ترین آهنگ نوارم را برایش گذاشتم، پری زنگنه می‌خواند: چوفلی چولادی چوفیال چینی.

(نمی‌دانم واقعا چی می‌خواند. من همین را می‌شنیدم، همین را هم باهاش می‌خواندم. چینی‌اش را محکم تر، چون می‌دانستم چینی چیست.)

دور اتاق راه می‌رفتم و می‌رقصیدم.

بعد از پنج دقیقه نفس نفس زنان ایستادم و دیدم دوستم نشسته و با تعجب نگاهم می‌کند. فهمیدم از آن گروهی است که خیلی قبل‌تر از من فهمیده شوی ۷۸ چیست، فهمیدم حتی ممکن است این شو را دیده باشد، نوار را خاموش کردم.

نظرات 10 + ارسال نظر
ب ای ها سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:41 ب.ظ http://beiha-safa-sport.blogsky.com

برای تبادل نظر به ما هم سری بزن اپ شدی خبر بده

niloofar چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:00 ق.ظ

سلام!
کلمه به کلمه اش رو درک کردم!!! :)
موفق باشی!

- چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:48 ق.ظ

خیلی عالی بود. ممنون

فیلسوف چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:57 ق.ظ

قشنگ بود و ملموس

پردیس چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:48 ب.ظ

تیکه تیکه اش تجربه ی مشترک بود!!:دی
خیلی لایک

vishno چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:11 ب.ظ http://vishno-k.blogspot.com

خوشمان آمد. بسیار زیبا بود و حسابی حسودی مان برانگیخته شد :دی عجب بابا لذت هایی داشتید ما خبر نداشتیم. اصلا حقیقتش این شوی 78 واقعا انگار برای همه بوده. تر زده به یک سری چیزهایی که داشتیم. خیلی چیزارو عوض کرد. من به شخصه بچه که بودم ازش متنفر شدم

سارا کوانتومی پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:38 ب.ظ http://zdz.persianblog.ir

مریم سال 78 که تو پنجم دبستان بودی من دوم دبیرستان بودم ولی نمی دونی چقدر با نوشته هات همذات پنداری می کنم.

روناک پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:43 ب.ظ http://man21salegi.blogfa.com/

امان از لحظه هایی که فکر میکنی جلو استاده ای و بعد خوب نگاه میکنی و میبینی ته صفی و فقط پشتت را کردی به جمعیت....

شاید بی ربط بود همزبان!

پسرک مزخرف جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:05 ب.ظ

برای منم بیشتر اوقات ریتم مهم بود یعنی دقت نمیکردم چی چی میخونه صدا با اهنگ واسم یکی بود و تقریبا هنوزم هست!

ستاره چهارشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:04 ب.ظ http://www.hmzghasemi.blogfa.com

وب بسیارجالبی داری بمنم سربزن مایل بودی منوباعنوان سایه وستاره لینک کن وخبربده تاشمارولینک کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد