فرجه اختراع شده تا آدم کمبودهای زندگی ش رو کشف کنه

مثلا به جای فکر کردن به امتحان­های هفته­ی بعد چه کار می­کردم؟

دوست دارم بروم یک جای دور، یک جای خیلی دور که هیچ کس را نشناسم.

پالتوی قرمز بپوشم، شاید هم آبی. با کلاه و شال­گردن.

بروم توی یک کتابخانه­ی نمور و تاریک و یک کتاب پیدا کنم که حال این روزهام باشد.

موقع خواندنش شیرکاکائوی داغ بخورم و بیرون برف بیاید.

شب، زیر برف و باد، با دوچرخه برگردم خانه.

خانه­ی کوچکی که فقط من تویش زندگی می­کنم.

بعد آشپزی­ام خوب باشد و مثلا برای خودم اسپاگتی و پودینگ شکلات درست کنم. 

 

 

+ پی نوشت ها حذف شد. یک کمی توضیح داده بودم که شاید شادی هم دلش بخواهد بیاید و سکرت گاردن هم باید باشد و موقع نوشتن این یادداشت هیچ احساس باحالی نمی کردم.

نظرات 6 + ارسال نظر
مانون سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:40 ب.ظ http://the-munon.blogspot.com/

رویای زیبای مشترک...

شادی سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:19 ب.ظ http://WARBLER1.BLOGFA.COM

چرا منو حذف کردی ؟
دیگه دوست ندارم .
:D

محدثه سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:27 ب.ظ http://bisarotah.blogfa.com

چه فکر نازک غمناکی...

پسرک مزخرف سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:59 ب.ظ

انگار که یه داستان کمیکِ که بعد یه روز میرسه که وارد یکی از داستانهای کتابهایی بشی که میخونی وارد یه دنیای خیالی...

حسن چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 ق.ظ http://hhamtaii.blogfa.com

شب، زیر برف و باد، با دوچرخه برمی‌گردی خانه، ازبغل من که رد می‌شوی آرام تر برو. دِ آرام تر بابا جان.

سحر چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:34 ق.ظ http://sahar990.blogfa.com

گوتز: من همانطور که تو را می‌بینم، راهم را هم می‌بینم. خدا نور هدایت به من عنایت کرده است!
ناستی: وقتی خدا ساکت است، می‌توان هر ادعایی را به او نسبت داد.


شیطان و خدا/ ژان پل سارتر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد