یک جایی در این آواز است که انگار هااای های به آخ ختم میشود، درست قبل از این که بگوید:
" نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو
دستنمای خلق شد قامت چون هلال من"
همین جاهاست که دلم میخواهد چشمهایم را ببندم و بروم یک جای دوری. حتی همین دیشب، تالار وحدت، وقتی من دسته صندلی را چسبیده بودم و همایون شجریان داشت میخواندش.
این غزل سعدی یکی از آن شعرهایی است که چندبار تا حالا موقع خواندنش مُردهام.
آخ...
وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
نالهی زار و زیر من زارتر است هر زمان
بس که به هجر میدهد عشق تو گوشمال من
نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو
دستنمای خلق شد قامت چون هلال من
پرتو نور روی تو، هر نفسی به هر کسی
میرسد و نمیرسد نوبت اتصال من
خاطر تو به خون من رغبت اگر چنین کند
هم به مراد دل رسد خاطر بدسگال من
برگذری و ننگری، باز نگر که بگذرد
فقر من و غنای تو، جور تو و احتمال من
چرخ شنید ناله ام گفت منال سعدیا
کآه تو تیره میکند، آینهی جمال من
بلیتش خیلی گرون بود لابد! هوم؟ :-(
نسیم وصلش دیوانه کننده تره
زیبا مینویسی
شاد باشی
این آواز و آواز گناه عشق فوق العاده ان
مرحبااااااااااااااا
میرسد و نمیرسد نوبت اتصال من
خاطر تو به خون من رغبت اگر چنین کند
یه مدتیه که دلخوشی عصرهای جمعه ما شده دور هم جمع شدن و خوندن نوشته هامون واسه هم. دلخوشی هر روزمون هم شده چک کردن این وبلاگ و خوندن نظراتتون واسه بهتر شدن نوشته هامون
:)
کاش یکی بود که دوستم داشت.
سلام دوست عزیز داشتم تو هارد دیسک کامپیوترم چندتا از کتابهایی که چند سال قبل دانلود کردم میخوندم که یهو نوشه های زیبای شمارو دیدم تو ورد سیو کرده بودم
یکشنبه 19 آبان ماه سال 1387
نمی توانم باور کنم من همان آدم چند ماه پیشم.اینها را اینجا نمی نویسم چون درمانده شده ام........
موفق باشی فقط کنجکاو بودم هنوز وبلاگت هست یا حذف کردی
کلن این کاست «نقش خیال» خیلی خوبه.
من حالا نمی دونم همایون توی اون کنسرت چی خونده ولی اون آواز «بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست » هم فوق العاده ست، توی همون کاست.
دلت خواست از تالار وحدت بیرون بیا...
بعداز سهچهارسال باز مرا بردی بهآنموقعها که وقت درسخواندنِ فرجهای همایون گوش میدادم، نقش خیال بیشتر.
نوارش را دارم، ولی حوصلهء روشن کردن ضبط خاکگرفته نیست؛ میروم از شبکه بگیرمش؛ حلال است انشاءالله!