شلمان

شال و کلاه کردیم با مامان رفتیم دکتر...مطب شلوغ و آدمهای سرفه دار و ماسک دار.نوبتمون می شه.دکتر می پرسه خب...چی شده؟

جواب میدم:خوابم می آد!

میگه:ها..چی؟

میگم:همه ش خوابم می آد...صبح ها نمی تونم پاشم از جام.

می گه:خب ساعت بذار.‍

من و مامان همدیگه رو نگاه می کنیم و می زنیم زیر خنده(مامان را برده ام تا ابعاد بیماری ام را قشنگ برای آقای دکتر موشکافی کند!)

آقای دکتر فکر می کنین من جیگیلی و ساسی مانکن و شکیرا و سیروان اومد با زانیار رو برای تفریح ریختم روی گوشی م؟شما چی فکر کردی؟فکر کردی من در خلوت خودم همه ش پارمیدا و نیناش ناش زمزمه می کنم با خودم؟نه خیر!

بنده اینا رو ریختم رو گوشیم و ازشون به عنوان الارم استفاده می کنم.گوشی رو پرت ترین جای اتاق پنهان می کنم تا ساعت هفت صبح با آی جیگیلی جیگیلی منو نگا کن از خواب بیدار شم!اما فایده نداره.یه پنج دقیقه اتاق رو می گردم تا یادم می یاد موبایل کجاس بعد خاموشش می کنم و به خوابم ادامه می دم.تازه...یه مدت روی آهنگِ متن کلاه قرمزی برای خودم سخنرانی کرده بودم که تو رو خدا بیدار شو.دو ساعت دیگه امتحان داری،صد صفحه مونده،اگه وجدان داری بیدار شو،می افتی ها!(اسنادش هم موجوده)

یعنی خب من به خواهش و التماس های خودم هم وقعی نمی نهادم اونوقت شما انتظار داری به جیغ های شکیرا گوش بدم پاشم از خواب؟حاشا و کلا!

خلاصه برای دکتره توضیح دادیم من سه ماه دیگه فوق دارم و کلاس هشت صبح دارم و تو رو خدا! امروز مثلا خواستم صبح زود بیدار شم درس بخونم،هشت بیدار شدم بهم فشار اومده عصر سه ساعت خوابیدم!یعنی کندن از رختخواب برای من مساوی است با مرگ.

آقای دکتر کلی فکر کرد برای شلمان بودن من یک دلیل علمی پیدا کنه،خانواده ای رو از نگرانی برهاند!

آخرش گفت شاید کم کاری تیروئید باشه.

حالا ما نشستیم حیرون و منتظر بلکه جواب آزمایش اومد و فرجی شد و مامان اینقدر سر من غر نزد بابت تا ظهر خوابیدن.

یعنی هوا را از من بگیر،بالش را نه!

نظرات 20 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:11 ب.ظ http://maryamdays.blogspot.com/

:))
امیدوارم که یک راه حلی واسش پیدا کنی. شب ها زود میخوابی؟ ولی کلا این مشکل خواب بد مشکلی هست. درکت میکنم.

لیلا دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:43 ب.ظ http://www.eqlima.blogfa.com

یعنی این التماس سر صبح موبایل که تو رو خدا بیدار شورو خوب اومدی:)

SunWalker دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:21 ب.ظ http://innerimago.wordpress.com

مریم به نتیجه رسیدی به منم خبر بده. من زمستون و ژاییز اینجورم همش. دیشب ۶ خوابیم ۷ صب بیدار شدم باز هنو چشمام وا نشده میگم من خسته ام !!!!

ناگهان دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:48 ب.ظ http://all-of-a-sudden.blogfa.com

خُل!

دولتخواه دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:18 ب.ظ

مثلا رفتید دکتر خوبتون کنه...فکر کنم از این به بعد خود دکتر هم نتونه با ساز ونقاره بیدار شه جیگیلی که جای خودش را داره...مریض هم مریضای قدیم...حداقل وقتی میرفت پیش دکتر میدونست چشه.شما از بس که سالمید میرید پیش دکتر

هانیه سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:07 ق.ظ http://aztobato.persianblog.ir

با این توصیفاتی که کردی واقعاً کار به‌جایی کردی رفتی دکتر! نتیجه گرفتی به ما هم بگو!!! اون ایده‌ی کلاه‌قرمزی‌ت منو کشت!!

تهمینه سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:05 ق.ظ

مریم رسما عاشقتم و در این راه شادی رو می کشم. میندازمش تو دریا . بعد با هم می ریم پیش نگار. بعد می ریم از اون شیرینیهای ولیعصر می خوریم.

سنا سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:36 ق.ظ

خوشا به حالت ای شلمان!

پسرک مزخرف سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:26 ب.ظ

دیروز همین موقع یعنی همین ساعات من زیر لب می گفتم (توی خونه) :
شلمان در سر زمین عجایب ! ..شلمان در سر زمین عجایب !
(از خودم پرسیدم) شلمان !؟ شلمان !؟ (و داد زدم) ..شــلمــان در ســر زمــیــن عــجـــــــــایــــــب !!
(من پای نت نبودم که ببینم شما از شلمان شدنت گفتی من همینجور الکی میگفتم شلمان!)
شلمان مگه همون لاک پشت خواب آلود نبود با اون خرسه که عسل میخورد قوی میشد چی بود اسمش ؟ آهان ..بانزی. .


( یک پیمان سست و شکستنی با کسی بسته بودم براساس برداشت های کاملا اشتباه ام متاسفم برای خود از بابت آن فکرهای غلطم.. . فکر کنم طرف اینجا میاد و میبنه این رو)!!
(احساس می کنم احتیاج دارم به اینکه یک مسیر مستقیم رو با نهایت سرعت بدوم و اونقدر برم تا دیگه نفسم بالا نیاد تا ولو بشم رو زمین)!

فائزه سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:58 ب.ظ http://lined.blogfa.com/

رفتی پیش دکتر غدد؟ یا چی؟

عمومی :دی

قنبیت سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:51 ب.ظ http://www.ghonabit.blogfa.com

اسنادش موجود نیست شماهم محمودی شدی!


من سالهاست با این بیماری دست و پنجه ترم میکنم دیگه بیخیال شدم دارم باش همزیستی میکنم

ولی راسش چند روزیه دارم بهتر میشم شبا زود ۱۲ میخوابم و سر کلاسام چرت نمیزنم !

نیکو چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:38 ق.ظ

میخوای بخواب!با معدل میری!

یان سباستین چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:21 ق.ظ

گاهی پر خوابی به خاطر کم خونی است. یکی از دوستان من به این بیماری مبتلا بود. وقتی آنمی خود را برطرف کرد دیگر خواب آلوده نبود.
البته زبانم لال گاهی هم از روی افسردگی است. مجددا یکی از دوستان به پزشک مراجعه کرده بود و بعد گکاشف به عمل آمد که ایشان افسردگی خفیف دارد و پر خوابی و سرگیجه و... همه از عوارض آن است. البته امیدوارم این فقره در مورد شخص شما مصداقی نداشته باشد.

قنبیت چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:50 ق.ظ http://www.ghonabit.blogfa.com

فک کردم منظور از مستندات فایل صوتی صداته!!

راسی موزیک بزار ازاون کلاسیکای دیوونه کننده ات

مهدیار دلکش چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:59 ق.ظ http://joojekhoroos.blogfa.com

خداوند شما را با بالش محشور کند!


آمین

فریبا دیندار چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:18 ب.ظ

دقیقا عین روزهای کنکور من!
چقدر مزخرفه این حالت
ادم می زنه به سیم اخر
من بی خیال شده بودم و یه خرس واقعی
فقط خر پف می کردم
و عین خیالم نبود
دنیا رو اب می برد من رو هم خواب می برد
من نرفتم دکتر
فقط یه اقاهه تو تلویزیون می گفت بعضی از کنکوری های عزیز از شدت اضطراب و استرس تند تند خوابشون می گیره و باید با این حالت مبارزه کنن! و من هیچ وقت هیچ مبارزه ای نکردم. هنوز هم وقتی خیلی عصبانی بشم یا ناراحت می گیرم می خوابم. یعنی خوابم می گیره. و هیچ جوری نمی تونم بیدار بمونم.

سمیرا پنج‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:12 ب.ظ

منم چند ماهه همین مشکلو دارم به نتیجه رسیدی بگو من که مردم از عذاب وجدان

نگار چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:28 ب.ظ

یه چیزی که مسلمه و تو نمیدونی اینه که هستن مثل تو و تو خبر نداری...
شما در ارتباط نزدیک با من و زهرا و صبا نبودی که بدونی چه شلمانهای قهاری هستیم...

داش آکل پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:18 ب.ظ http://dashakol.blogsky.com/

عاشق شلمان بودم :))) البته به زمان ما که نمی رسید اما میدیدمش بازم! بعله!
خب مشکل بنده کاملا برعکس شماست! من کم خوابی دارم :)))) به لاتین بهش میگن اینسامنیا! خب من شبا مثل جغد بیدارم و روزها معمولا بعد از ظهر میگیرم میخوابم. اما حالا فعلا درس و دانشگاه ساعت خوابم رو مختل کرده و شبا زود میخوابم و بعد از ظهر ها هم مجبورم سرحال باشم و برم دانشگاه.
در آخر اینکه کمکی از دستم بر نمیاد :)))


رخصت

پرنده خانوم چهارشنبه 18 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:01 ب.ظ http://purelove.blogsky.com/

:)))))))))))))
خیلی تصادفی اومدم وبلاگتون
و از اون پست یکی مونده به آخر پرت شدم به این پست
:))))))))))))))))))))))))))
:)))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
وااااااااای منم دقیقا اینجوریم
صبحا میمیرم تا بیدارشم
واکنشاتون دقیقا عین منه:))))))))))))))))))))))))
راستی
نوشته.تون خیلی گرم و صمیمی بود
لذت بردم
مرسی:*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد