دوباره زندگی می کنم

ماشین را برمی دارم،سر تقاطع ها ایست نمی کنم،آیینه بغل را نگاه نمی کنم،و به جای ترمز کردن،برای عابرهای پیاده بوق می زنم که یعنی بروید کنار.

دلم چند کیلو آلوی قرمز می خواهد،که لواشک شوند و قبل از اینکه خشک شوند،همینجوری پهن شده پشت پنجره،گُله به گُله جای انگشتانم بماند توی سینی.

باران که بیاید پنجره را باز می کنم تا آخر،پرده را می کشم تا ته،می نشینم روی تختم و به ردیف شمشادهای خیس فکر می کنم که وقتی دستت را بکشی رویشان،دستت به رقص می افتد انگاری.

به میهمانی ها و تولدها و عروسی های پیش رو فکر می کنم،به اینکه بروم برای اولین بار توی عمرم ناخن هایم را مانیکور کنم(اولین باری که مژه گذاشتم بعد از پنج دقیقه یواشکی کندمشان و ریختمشان توی دستشویی،ناخن را گمان نکنم بشود کند!!)

تند و تند شعر حفظ می کنم،مثل این آدمهای بی مزه ای که هر جمله که می گویی با شعر جوابت را می دهند و پشت بندش لبخند ملیح می زنند.

تمام فیلم هایmbc  را نگاه می کنم،می روم از کتابخانه محل کتابهایِ عشقی صد من یک غاز قرض می گیرم و می خوانم.

پنجره را باز می کنم،وقتی سردم شد به جای بستن پنجره مچاله می شوم زیر پتو و I will survive  گوش می دهم.

تمام طعم های آیس پک را امتحان می کنم،سوار اتوبوس های بی.آر.تی می شوم.از راه آهن به تجریش،از تهرانپارس به آزادی و تا خودِ شب هی خط عوض می کنم.

سر کلاس های دانشگاه می نشینم ردیف آخر،زیر میز رمان نوجوان می خوانم و آدامس باد می کنم و وسطش برای استراحت با موبایل گیم بازی می کنم.آخر ترم هم می افتم دوره دنبال جزوه،جزوه هایی که خطش را نمی توانم بخوانم و به خودم فحش می دهم که چرا سر کلاس جزوه ننوشتم.

با بچه ها شرط می بندم که توی خیابان بدوم و اولین نفری را که دیدم بغل کنم،بنشینم توی جوب و توی کافی شاپ بروم سر میز بقیه و هی بپرسم عینک دودی مرا که روی میز بود شما برداشته اید؟

همینجوری است،یک روزی دوباره زندگی می کنم،دوباره زندگی می کنم،دوباره زندگی میکنم...

نظرات 26 + ارسال نظر
RANi شنبه 18 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:51 ب.ظ http://love4fire.blogfa.com

وقتی از همه و همه چیز دلگیر می شی باید چی کار کنی...
کمک لازم دارم اما از هیچکس نمیتونم کمک بگیرم ...
بی خیال به وبلاگ منم سر می زنی؟

لیلا شنبه 18 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:38 ب.ظ http://www.eqlima.blogfa.com

این سهراب میدانست یک چیزی که میگفت زندگی شستن یک بشقاب است... ای دیگر باید زندگی کنیم دوباره و صدباره و...

نوید شنبه 18 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:20 ب.ظ http://soufie.blogfa.com

سلام. خوشحالمون کردید مریم خانم.
و این پست چه حس خوبی داشت و همه چیز انگار دوباره مثبت شد.
باران که بیاید پنجره را باز می کنم تا آخر،پرده را می کشم تا ته،می نشینم روی تختم و به ردیف شمشادهای خیس فکر می کنم که وقتی دستت را بکشی رویشان،دستت به رقص می افتد انگاری

هاجر شنبه 18 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:39 ب.ظ http://tiktak-h.blogsky.com

مریم ما یه سه تار جدید خریدیم ....صداش طنین صدای سه تار قبلیمو داره....به همون دلنشینی...جات خالی ... دلم برای سه تارم تنگ شد....ذوق داشتم....

موژان یکشنبه 19 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:57 ق.ظ http://zindagih.blogfa.com

هوم


دوست داشتم این پستو خیلی


کاش این لبخند گشاد بهم بیاد

ترنج یکشنبه 19 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:40 ق.ظ http://azadehalizadeh.blogfa.com

وای کاش می تونستم دوباره دیوونه بشم، و این طوری زندگی کنم. چقدر خوش می گذره....

هانیه یکشنبه 19 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:58 ق.ظ http://aztobato.persianblog.ir

من داره حالم از این زندگی‌م به هم می‌خوره!

شیرین ناز یکشنبه 19 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:41 ب.ظ http://shirinnaz628.blogfa.com/

باورم نمیشه هنوزم زمان در حرکته و هیچ چیز عوض نشده.

پسرک مزخرف یکشنبه 19 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:03 ب.ظ



..قالب شخصیتی ثابت

و فقط بازگشتی دوباره به. .. چه میدونم ! مثل بقیه عمر تلفی

مهدیار دلکش یکشنبه 19 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:11 ب.ظ http://joojekhoroos.blogfa.com

دیوانه باید بود
ورنه
می پوسی

اوسنه دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:25 ق.ظ http://owsane.blogfa.com

تنها دو بار زندگی میکنیم!

اوسنه دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:26 ق.ظ http://owsane.blogfa.com

شوخی خورشتی:-)

مریم دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:20 ب.ظ http://salamsepidiekaqaz.blogfa.com

پس همیشه در حال این شیطنتایی!
حداقل مدلشو عوض کن واسه تنوع، مثلا بپرس لب تاب منو شما برداشتین؟!!

وای! چه خوب که می گی خوب بود!
من از اون نیمکت سفت اون آخر، اینقدر ذوق زده شدم دیدمت که خدا می دونه!
مثل اون روز گردش و تفریحتون که یه کم قبلش خانم تهمینه رو هفت تیر دیدم...
:)
خدایا به خاطر این اتفاقای خوب ممنون!

زیتا ملکی دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:34 ب.ظ

دلم می خواهد فقط بگویم خوش به حالت.خوش به حالت که حال و حوصله ی تجربه کردن داری.کارهای جدید حس های جدید.
اما من این روزها پرم از حسرت.پرم از رنج های تازه از راه رسیده....
دلم زندگی ای با ریتم عادی می خواهد.دلم سلامتی می خواهد.همین.
مریم توی دعاهایت من را هم دعا کن

دواتخواه دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:49 ب.ظ

سلام خانم محمد خانی.ابن خلدون را وقف انجمن کردم...

قنبیت دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:02 ب.ظ http://www.ghonabit.blogfa.com

هی میخام خوش باشم ولی نمیشه
غم زیادی تو این متن بود زیااااااااد

محدثه سه‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:58 ق.ظ http://bisarotah.blogfa.com

دوباره زندگی کردن هایت را عشق است! :)

امیر سه‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:44 ب.ظ

واقعا خوش به حالت من هم یک زندگی با ان سادگی هایش می خواهد

محمد صادق سه‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:51 ب.ظ

خداییش؟؟

نیکو چهارشنبه 22 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:50 ق.ظ

این هفته دانشگا ندیدمت!!!

تداعی چهارشنبه 22 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:57 ق.ظ

سلام مریم جون جون جون...
خوبی؟
من یه دفعه نصف شبی هوای دوستای قدیم به سرم زد
اومدم اینجا ببینم بالت چطوره رفیق؟
خلاصه اینکه خوندن چند خط کافی بود که یادم بیاد چقده دلم باهاته هنوز هنوزا

مرجان چهارشنبه 22 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:15 ب.ظ http://www.evening-chair.blogspot.com

من اسباب کشیدم به اینجا:
http://evening-chair.blogspot.com

تهمینه حدادی چهارشنبه 22 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:20 ب.ظ

گفته بودی می خواهی یک پست جدبد بگذاری که؟ زود باش دختر!

علی پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:07 ب.ظ http://www.patinage.wordpress.com/

این‌ش خدا بود:
پنجره را باز می کنم،وقتی سردم شد به جای بستن پنجره مچاله می شوم زیر پتو و I will survive گوش می دهم.

ماه مهر جمعه 24 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:27 ق.ظ

گفتی لواشک .. رفتم سراغ یخچال
خداراشکر برای شور زندگی

فاطیما یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:09 ب.ظ http://omg.yahoo.com

نوشته هات بوی تقلید میدن شیطون

تقلید از چه کسی؟
چه آدرس ای میل قشنگی دارید شما!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد