این را خیلی وقت پیش از روزنامه بریده بودم.گمانم می خواستم نگهش دارم که روزی داستانی برایش بنویسم.امروز که توی اتاق تکانی یک تکه روزنامه ی رنگ و رورفته پیدا کردم فکر کردم من چه بنویسم برای این خبر؟دیدم خودش داستان است،شعر است...
۵ جان،فدای نجات یک کبوتر بیمار
نجات جان یک کبوتر بیمار که در دریاچه روستای جاهالابوردی هند،گرفتار شده بود پنج قربانی گرفت.
به گزارش ایسکانیوز،یک کبوتر دیروز بر اثر بیماری و گرسنگی به دریاچه جاهالا بوردی(۹۰ کیلومتری احمد آباد هند) افتاد و پسربچه مهربان که شاهد ماجرا بود به کمک شتافت اما پسرک روستایی شنا بلد نبود و به همین خاطر در آستانه غرق شدن قرار گرفت.در همین حال چهار نفر برای نجات او دل به آب زدند اما خودشان هم خفه شدند.
دی جی جاهالا وادی که یک مسوول محلی از جاهالابوردی است با تایید مرگ پنج روستایی در دریاچه گفت:تحقیقات بیشتر درباره این فاجعه ادامه دارد.
وی افزود:دریاچه روستای ما نیمه خشک است و به احتمال زیاد،روستاییان متوجه عمق آب نشده بودند.
گودر
کبوتر ها حواسشان به خودشان نیست.هوایی اند دیگر.. سربه هوا. خیالشان همیشه پیدا میشود یکی که مواظبشان باشدبی که اینطوری... ای دیگر.
بعد یعنی برای همچین شعری میشه نظر گذاشت؟
نظرتو که تو بلاگ زیــتا دیدم گفتم مریم خودش بلاگ نویسیو ول کرده به زیتا میگه!
نگو من عقب موندم...
خبر خوبی بود، امیدوار کننده، تاثیر گذار، دردناک،...
خوشحالم برگشتی
امیدوارم شاد هم بنویسی...
آنگاه که احساسات غلبه کرد بر منطق وقتی کودکی نادان خود را بر آب زد تا نجات بخش کبوتری شود که در ثانیه های مرگ بود دریاچه بی آزار بر حسب طبیعت..ش شد قاتلی بی رحم.. .
خوب وقتی شنا بلد نیستن برای چی سریع میپرن تو آب؟!!
دلم می خواس تو صفحه ا م به پست قبلی ات لینک بدم نشد....
نظری که برام گذاشته بودی خیلی بهم چسبید و احساس کردم که واقعا باید راجع بهش فک کرد.اشتباه من این بود که از اول با اسم خودم کار کردم و تو ی دایره ی دوچرخه چرخیدم...به هر حال مریم عزیز خیلی ممنون و به من لطف داری و دوست دارم و اینا....
ژست قبلی تم عالی ی ی ی ی ی ی ی بود
هدای ما اعصاب نداره. این مطلب رو بخونه یاد همه ی حیوونایی که تو ایران میمیرن می افته و دیگه واویلا
عجب!!!