می خواستم برای تو بنویسم.نه مثل آن نامه ی شتابزده ی بعد انتخابات که انگار تمام ماجرا تقصیر تو بود.انگار حق من نبود آن همه آرامش و اطمینانی که به من بخشیده بودی.می خواستم بفهمی دنیایی که تو برایم ساخته بودی یک شبه لگدمال شد،سالهای سال برایم از آرامش و اعتماد و عشق و صلح و کبوتر و شاخه های زیتون گفته بودی.می خواستم بفهمی دیگر نمی خواهم.می خواهم دنیا را واقعی ببینم،همان جور که هست.،همان «جهان عوضی».
حالا نه که پشیمان باشم،اما می بینم تو حق داشتی.اگر قرار بود چیزی مرا از آسیب این روزها حفظ کند همان رویاهای توست،حالا می فهمم که رویای داشتن یک جهان بهتر،رویای زندگی کردن در یک «جهان زیبا» بخشی است از تلاش های رسیدن به این دنیا...
سلام مریم جان وبلاگتو دوست داشتم به منم سر بزن لینکت کردم
این بلاگ اسکای هم که مثل بلاگفا ادا اطفار داره
خب سلام. به نظرت می شه یه دنیای زیبا داشت ؟
به نظر من دنیا همینه که هست. این دید ما نسبت به اونه که اون رو خوب یا بد جلوه میده.
راستی یه سوال ؟!
چرا وبلاگت رو توی بلاگ اسکای درست کردی؟
انگار امکاناتش خیلی کمه! من اینجا نه می تونم مشخصاتم رو ذخیره کنم. نه می تونم نظر خصوصی بفرستم. نه می تونم یه آیکون بذارم!
به من هم سر بزن ممنون می شم
یاعلی
اگر امکان دیسلایک گذاشتن یا یه همچین چیزی بود حتماً واسه این پست میذاشتم. نه اون لحن عصبانی تو «جهان عوضی» رو میتونم قبول کنم... نه اون رؤیای «جهان زیبا» برای رسیدن به این دنیا... یعنی نظر من اینه که این دنیا احتیاجی نداره با صفتی ارزشگذاری شه. همینیه که هست. و همینی که هست باید زندگی شه.
× بذاریم بعد امتحانا یعنی؟
تعبیر جهان عوضی(funny world) مقابل جهان زیبا(nice) چیزی بود که مصطفی مستور استفاده ش می کرد،توی جلسه ای که داشت در مورد سالینجر حرف می زد.نقد جنگل واژگون بود فکر کنم.اینجوری که جهان عوضی،جهان روابط روزمره س و جهان زیبا،جهان روابط انسانی.بعد کلی حرف زد که هر کدوم از شخصیت های کتابهای سالینجر نماینده ی کدوم جهانن و در مقابلش چه واکنشی نشون می دن.مثلا سیمور خودکشی می کنه اما ریموند(مثل خود سالینجر) انزوا رو انتخاب می کنه...
و اینکه جدی من تحمل زندگی کردن توی دنیای این روزها رو ندارم و فکر کنم بهترین راه برای تحمل کردنش ساختن رویای یک جهان زیباست و آرزوی داشتنش.
بد بینی و واقع بینی آن چنان در هم پیچیده شده اند که گویی دارند به اصلشان باز می گردند...
راسی قرار بود برام ناطوردشت رو بشکافی گذاشتمش تولیست دوبراه خوانی هام
× ببین دقیقاً نکته همینه... سلینجر «دنیای شخصیتهاش» رو همونطور که هست، نشون میده. این جهان عوضی و جهان زیبا دیگه کار منتقداس. قضاوت منتقداس. ولی سلینجر قضاوت نمیکنه (هولدن قضاوت میکنهها... ولی سلینجر تو درستی حرفهای هولدن قضاوت نمیکنه. گاهی حتا یه جوری نشون میده که هولدن اشتباه میکنه. با اینکه میدونیم چهقدر بهش وابسته بوده. یا دربارهی خانوادهی گلس هم همینجوریه... این واقعینشوندادن مهمه...)
× یکی از مشکلات من با مستور همینه. در مورد شخصیتهاش هم قضاوت میکنه. آدمها رو -دنیای آدمها رو- دستهبندی میکنه...
× یعنی یه ذره بخوام حرفمو شستهورفته بگم باید بگم واقعیت (همونی که هست) زمینهی واقعیت داستانی میشه. نه واقعیت اونطور که باید باشه...
× طبیعتاً نظر من اینه
سلام
نظرمو میل کردم واست
بخونش
فعلن!
فلسفهی این نوشتت رو خیلی دوست داشتم! امیدوارم پیوسته پرآرزو باشی ...
«رویا»ی داشتن جهانی زیباتر و «واقعیت» جهانی عوضی... آرامش کجا بود که حالا اصلاْ ذکری هم ازش نیست؟
دنیای واقعی لعنتی...
مریم...
این روز ها دلم تو رو می خواد
خنده ات رو
نه این که تو ناراحتی
چون من ناراحتم
و دلم یک دست خنده تازه می خواد
تو رو
وقتی از سر گرمای تابستان لیوان آبی خنک مینوشم یکی از دندان های آسیاب سمت چپم بشدت درد میگیرد سعی می کنم درد را تحمل کنم دستم را روی گونه ام می گذارم و فشار می دهم طاقتم به ته میزان تحمل..ش میرسد و با صدای بلند فریادی گوش خراشی بر آسمان سر میدهم آآآآآآآآآآآآآه ..ه
و در این بین گویی دندان آسیابم با این فریاد غم انگیز خجالت کشیده از عذابی که بر من وارد کرده دیگر قدرت ابراز ناخوشندی از آب سرد را به اتمام می رساند.. .
اگر صدای آه من از دندان درد بلند می شود از سر دردی ست شخصی در دنیایی واقعی که به آرامش رسیدن اعتماد کردن و صلحه دندان ناراضی..م منجر می شود.. . با عقل سلیم چیزی ست شبیه به معجزه و به دور از واقعیت.. .!!!
سلام
لینکت کردم با اسم مریم
اگه اسم دیگه ای میخای باشه بیا بگو
جوابتم میل کردم
فعلن!
۱....
۲.مشکل منم با مستور همینه...همیشه انگشت شصستش از لای جورابش میزنه بیرون.
۳.شبا که تو می خوابی آقا پلیسه و یه تعداد آدم شب زنده دار دیگه بیدارن.
۴.امتحانا؟ سندرم نزدیکی امتحانات؟
(-:
جهان عوضی زیبا می شود... اشتباه شده؟!
شاید که آینده... از آن ماست.
راستی ریموند و سیمور مگه شخصیتای فرنی و زویی نبودن؟
ریموند که شخصیت جنگل واژگونه.
سیمور هم که از اعضای خانواده گلاسه.هم در فرنی و زویی هست هم تخته ها را بالاتر بگذارید نجاران و هم نه داستان.