بعد همیشه وقتی اشک و غصه و ترس می ریزد توی تنم،لابد تو آخرین گزینه ای هستی که برایت بنویسم:«من می ترسم،بدجوری...»
هه!جوابت را همیشه از پیش می دانم:«سخت نگیر بابا،بی خیال.»
که همیشه وقتی جوابت را می خوانم به زمین و زمان فحش بدهم که مگر آدم قحط است؟
این همه آدم که دلداری بلدند،که لبخند بلدند،که نوازش بلدند...بعد من هی خودم را بسپارم به قهقهه های بی خیالِ تو؟گیرم حسودی ام شود به تو.که بی خیالی را بلدی،کوچه ی علی چپ را بلدی،حرف نزدن را بلدی،دردت را برای خودت نگهداشتن بلدی.
هر شب قبل از خواب،قبل از اینکه secret garden جادویی را بگذارم توی گوشم،قبل از اینکه اشک باشد،درد باشد...هی فکر کنم به کی بگویم من می ترسم؟به کی بگویم این ترس «بدجوری» است،بگویم دلم دلداری می خواهد،خوشبختی می خواهد...تو آخرین گزینه ای هستی که می شود این ترس را برایش اس.ام.اس کرد و در کمال تعجب همیشه اولین کسی هستی که گوشی ات زنگ می خورد تا برش داری و ببینی من نوشته ام:«من می ترسم،بدجوری...»
عشق تجربه دلچسبی ست با تمام تلخی ها و حزن هایی که دارد...
هوس این آهنگ جادویی را کردم.
جواب نظرات را هم همانجا می دهم.
ای بابا! من همچین چیزی نگفتم. منظورم دیوونگیهای فصلیه که برای هر کی پیش میآد.
گذشته از اینها، هرچند وقت یکبار لینکهامو مرور میکنم و اونایی رو که دیگه مرتب نمیخونم، پاک میکنم؛ که از این بابت متأسفم. و البته در عین حال که با مقابله به مثل مؤافقم، از کسی هم توقع ندارم که لینک منو نگه داره. (فکر کنم یه ذره خودخواهانه شد، نه؟)
..تو از چه هراس داری تو بنده خدایی خدایی که شاهد و ناظر کردار بندگانش است..
کسی که باید بترسد تو نیستی. .
یخورده یاد بگیر سخت نگرفتن و بی خیال بودن رو صبور بودن رو و با این دید نگاه کردن به اتفاقات رو که از اساس کار دنیاست بی پاسخ نماندن اعمال مخلوقات انسان نامی که خود را به نا حق بر حق می دانند.. .
.. .حالا اگه بی ربط گفتم خودت یه جوری ربطش بده دیگه...!
من گفتم همه شون نه
پس خداروشکر برای وجودش
تو که با عاشقان درد آشنایی تو که هم رزم و هم زنجیر مایی...
:دی
به کلبه ی فقیرانه ی من هم سر بزن
منتظر حضور بارانی ات هستم
: دی
: دی
: دی
من معمولا به جای این که با secret garden جادویی بخوابم
می شینم و یه دل سیر باهاش مطلب می نویسم
درود بر شما