*تمام این روزها برای من شکل هم هستند.مجموعه ای از اندوه و تلخی و خبرهای ضد و نقیض و حسرت بی پایان.بی انصافی نمی کنم،گاهی بهانه هایی هم پیدا می شود برای شادی.برای شاد بودن،مثلا اردوی دسته جمعی پارک جمشیدیه،سفر شمال که موقع بازگشت جاده سبز بود و انگشتهای ویکتوری از پنجره های ماشینها بیرون،صدای تو هست که نمی شود به کلمه هایت نخندید و خدای امشب هست که خدای پیامبر ِ گنبد سبز و مهربانی است...
*هی می خواهم یادآوری کنم که درباره ی الی یادمان نرود.که داستان زندگی ماست اصلا.آیینه حقیقت ها و دروغ ها و دلخوشی های کوچک و ای وای های کشدار...من تا به حال سه بار دیدمش و هر دفعه چیز جدیدی داشت برای کشف کردن.هر اشاره به داستان ِ فیلم،تعلیق و هیجان ِ آن را برای کسانی که تنبلی کرده اند و هنوز درباره ی الی را ندیده اند، نابود می کند(هر چند احتمالش کم است داستان را تا به حال نشنیده باشید.) فقط به این جزئیاتی که فرهادی هنرمندانه و باوسواس کنار هم چیده دقت کنید،به موسیقی دریا و خنده های معصومانه الی موقع بادبادک هوا کردن و آن «من باید برم» هراسان،نمای هیچکاک وار رقص بادبادک در قاب پنجره،به بازی های شاهکار فیلم و شخصیت پردازی دقیق که هر کدام از آدم ها سر جای خودشان ایستاده اند...این پایان باز هم،که الی بود آخر سر یا نه،که زده بود به آب برای نجات خودش یا آرش بماند برای وقتی الی از اکران آمد پایین.(امیدوارم تا آنوقت رکورد اخراجی ها را هم بشکند تا نشان دهد سینمای ملت ایران،سینمای سخیف ده نمکی ها نیست...)
*نمی توانم خودم را بزنم به کوچه ی علی چپ که یعنی هیچ خبری نیست.این روزها،این امید ِ سبز را با رسالت قلم پیوند زده ایم.که اگر این وبلاگهای کوچکمان هم نباشد،این یادآوری های گاه و بیگاه،آرمان ها و آرزوها و جوانی مان را یکجا خاک کرده ایم.
*آن چیزی که می خواستم در مورد سالینجر و ناتور دشتش بنویسم بماند برای پست بعد.
چی بخونم جوونیم رفته صدام رفته دیگه
گل یخ توی دلم جوونه کرده...
یاد جمشیدیه انداختیم نشد بیام خدااااااااااااااااااااااا
منم یه چیزی راجع به فرانی و زویی نوشته م، یادم باشه بدم بخونی...
بعد این که اگه میرعابدینی رو سرقفلیه هادی رسما خود سرقفلیه! مگه می شه نباشه! به جز اینا:
دهقانی، نقد ادبی
شقاقی، زبان شناسی
کمالی، انشا
جعفری، شعر معاصر
پارساپور، عرفان
:)
مرسی خانومی
نخوندم هنوز..
فقط وقتی تو اپ می کنی من شاد می شم مریم!
سلام
وبلاگ قشنگی دارین!خوشحال میشم به منم سر بزنین!
مر30
بای[گل]
به کلبه ی کوچک من هم سری بزن- گل!
-اینجا ازین کدای تائید داشت قبلن؟!!
من نمی دانم چه مرگم شده کتاب های صدبار خوانده را دوباره به دستم گرفته ام
از ناتور دشت و یک عاشقانه ی آرام گرفته برو به خرده جنایت های زناشوهری و بارون درخت نشین
گمانم مغزم گنجایش چیز جدید نداشته باشد این روزها
و "فردا شکل امروز نیست" کتاب این روزهای منه! "تاریخ یعنی برگشتن ورق و باز هم برگشتن ورق.شاید وقتی که مسلمانان حاکم، بیش از حد مردم را زیر منگنه بگذارند، و نقش همان معلم شرعیات مرا بازی کنند..."
آره دهقانی خیلی خوبه، هرچند هر دو دیقه یه بار سر درد دلش باز می شه! تقریبا بهترینشونه.
هاه حسودی کن، من الان واقعا نیاز دارم کسی بهم حسودی کنه، جدی می گم!
به طور کلی هم داره خوش می گذره هرچند من فکر میکردم خیلی فراتر از اینا باشه قضیه، یعنی می دونی بچه ها قسمت زیادیشون ترجیح می دن یه امتحان خوب بدن و یعنی که چیزای کمتر امتحان بهتر و خب نمی ذارن استادا اونقدر که بلدن و می شه حرف بزنن. مث همه جا دیگه، چه می دونم لابد نباید غر زد!
خدا کند یادمان نرود نداها و سهراب ها را.........
تو امید داری در مورد اینکه بشه ثابت کرد ما در حد سینمای دهنمکی سخیف نیستیم؟! من یه خورده ناامیدم...
همیشه سبز باشی عزیز.
منم سه بار دیدم این فیلمو از جشنواره تا حالا خیلی فوق العاده است و نکاتی که شما گفتی همه صحیح ولی به یه نکته مهم و اساسی دقت نکردین و نکردن اکثرا. اونم فیلم برداری شاهکار فیلمه... یعنی نوع فیلم برداری می تونه یه نمونه کامل تو ایران یا حتی خارج از کشور باشه. نمونه ا هم همون سکانس بادبادک. بازی گرفتن اصغر فرهادی هم که معروفه.
در مورد رابطه ی سخیف بودن اخراجی ها و فروشش هم باید بحث کنیم با هم ولی من با مخالفم با رابطه مستقیم اینا با هم.
بی صبرانه منتظر ناتور دشتیم...
آخ جون!
منتظر پست بعدی ام.
خیلی ناراحتم چون احتمالش خیلی کمه که بتونم درباره الی رو تو سینما ببینم. معلوم نیست باید چند ماه صبر کنم که cd اش بیاد. :((
خب
سلام
اولین باره که میام اینجا
و اتفاقا امشب از تماشای در باره الی...
دیر رفتم ببینمش چون روز اول اکرانش شنیدم که گفت:
دیگه برام نامفهم نیستی از فردا بهت می گم الی...
کسی به الی فکر نکرد
یا کم فکر کرد
همه به این فکر کردن که چقدر اشتباه می تونن بکن
چه قدر ضعیف می تونن باشن
چقدر....
من ،الی ،باشه
ولی یه فیلم بود
که هیچ کس توش پفک نمی خورد
که هیچ مردی پا نمی شد بره مثل دعوت مثل...
خوب بود
خوب
گوری ماند و نوحه ای
و انسان
جاودانه پا در بند
به زندان بندگی اندر
بماند.
چی بگم که این تلخی بعد از ۴۰ روز هنوز گریه در چشممان می آورد.
کجایی؟
چند هفته ای هست به خاک سپردیم..ش
گفتن توی یک پارک پیدا شده !
تمام پیشانی شانه ها پاها . . و . .. کبود .. .
بیچاره عموی من.. . .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وای باز تابستون اومده هوا گرم شده کولرا روشن شده
هوس سفر به سرمون زده.. . .
. . . نظرم را تایید نکردی بهتر !
اگه امروز سه شنبه باشه روز گوش دادن به ترانه سه شنبه هاست !
چه زود تایید شد !!!
اخبار سبز ها....
http://www.h2news.blogsky.com