سردار سرتیپ پاسدار ذوالقدر فرمانده سپاه تهران: من افتخار مىکنم که در سازمانی مشغول کار هستم که در حوادث اخیر نقش فعالی داشت. و در شرایطی که هیچ کس حاضر نبود، بسیج در میدان حاض شد... ابن زیاد: سرورم! ای یزید بن معاویه! من افتخار مىکنم در شرایطی که هیچ کس حاضر نبود، معترضان به مقام عظمای خلافت را، با شمشیر و تیر و ضربات پىدرپى به خاک و خون کشیدیم. همه را ذلیل کردیم. همه را به قدرت بلامنازع شما، متوجه کردیم. در حالیکه همه، فکر مىکردند کار یزید تمام است، ما وارد شدیم، و امروز شما بر همه جا حکم مىرانید. همه نفس ها در سینه حبس است. همه صداها را خفه کردیم. همه چهره ها را خونین کردیم. امروز همه در ترس و خفقان، به عظمت شما مقام معظم، معترفند. من افتخار مىکنم که چنین کاری کردم. من به خودم افتخار مىکنم. به نیروهایم افتخار مىکنم. این ما بودیم ... و اینک همه بدانند که ما در تاریخ ثبت شدیم. تا خلیفه بماند. تا قدرت حفظ شود. تا حکومت، مردم معترض احمقی را که خود را حق مىدانستند، قلع و قمع کند. تا صدای الله اکبر خاموش شود. آن الله اکبری که در برابر مقام عظمی خلافت بخواهد بلند شود، باید در سینه های خونین، خفه شود. و خفه شد. نام خدا باید در زیر پای مقام عظمای شما باشد. ما نوکران قدرتیم. خدا چیست دیگر؟ هر چه شما فرمان دهید. همان طور که در صفین قرآن را سر نیزه کردیم و پیروز شدیم، در کربلا هم پیروز شدیم. همیشه ما پیروزیم. خلافت ما پیروز است. و قدرت ما باقی ماند. مثل همیشه!
مهربان
چهارشنبه 17 تیرماه سال 1388 ساعت 01:57 ب.ظ
سلام مریم جون.....................چرا اینقدر گیر دادی به کامران نجف زاده...برو سراغ مرتضی حیدری که یک بادمجون دور قاب چینه واقعیه......۲ دقیقه بشینی پای چاپلوسیاش حالت تهوع بهت دست میده
سلام و خسته نباشید خانم مریم
والا پیشنهاد خوبی دادین(با خنده)
اگه دوست داشتین به وبلاگ من هم سربزنید.
خدانگهدار
راه دور می روید چرا؟! چهره ی کریه آن آقا را نشانشان دهند کافی است. یا حتی بردن اسمش که من به احترام خودم و دیگران نبردم!
شما آقای گاهان هستید آیا؟!
به چشمان نگاه کن چشمانش با تو حرف میزند.. .من وحشت
کردم.. از آنها خون می بارد..!
وزیر اطلاعات.. .مان
به خصوص 20:30!!! من که فوت می کنم درجا.
ما هر دو حرفمان یکی ست
ما آدمها بیشترمان داریم یک حرف می زنیم
اما با زبانها و لهجه های مختلف ...
کامران نجف زاده رو یه ربع ببینه درجا مرده!
یک ربع؟!یک ربع مال مقاوم هاس.من نیم ثانیه کافیمه!
باهات موافق نیستم. فکر میکنم ده دقیقهش برای رسیدن به هر منظوری کافی باشه!!!
البته!بیست و سی که به دقیقه هم نمی کشه!!
سردار سرتیپ پاسدار ذوالقدر فرمانده سپاه تهران: من افتخار مىکنم که در سازمانی مشغول کار هستم که در حوادث اخیر نقش فعالی داشت. و در شرایطی که هیچ کس حاضر نبود، بسیج در میدان حاض شد...
ابن زیاد: سرورم! ای یزید بن معاویه! من افتخار مىکنم در شرایطی که هیچ کس حاضر نبود، معترضان به مقام عظمای خلافت را، با شمشیر و تیر و ضربات پىدرپى به خاک و خون کشیدیم. همه را ذلیل کردیم. همه را به قدرت بلامنازع شما، متوجه کردیم. در حالیکه همه، فکر مىکردند کار یزید تمام است، ما وارد شدیم، و امروز شما بر همه جا حکم مىرانید. همه نفس ها در سینه حبس است. همه صداها را خفه کردیم. همه چهره ها را خونین کردیم. امروز همه در ترس و خفقان، به عظمت شما مقام معظم، معترفند. من افتخار مىکنم که چنین کاری کردم. من به خودم افتخار مىکنم. به نیروهایم افتخار مىکنم. این ما بودیم ... و اینک همه بدانند که ما در تاریخ ثبت شدیم. تا خلیفه بماند. تا قدرت حفظ شود. تا حکومت، مردم معترض احمقی را که خود را حق مىدانستند، قلع و قمع کند. تا صدای الله اکبر خاموش شود. آن الله اکبری که در برابر مقام عظمی خلافت بخواهد بلند شود، باید در سینه های خونین، خفه شود. و خفه شد. نام خدا باید در زیر پای مقام عظمای شما باشد. ما نوکران قدرتیم. خدا چیست دیگر؟ هر چه شما فرمان دهید. همان طور که در صفین قرآن را سر نیزه کردیم و پیروز شدیم، در کربلا هم پیروز شدیم. همیشه ما پیروزیم. خلافت ما پیروز است. و قدرت ما باقی ماند. مثل همیشه!
هه!
مریم جون فکر میکنم یک ربع ساعت برای شکنجه کافی باشه!
.
مخصوصا اگر در آن یک ربع، چهره ی زیبای یوزارسیف حکیم ـ عزیز ایران زمین ـ را نشان دهند!
یا کامران نجف زاده!
بله هستیم!
سلام مریم جون.....................چرا اینقدر گیر دادی به کامران نجف زاده...برو سراغ مرتضی حیدری که یک بادمجون دور قاب چینه واقعیه......۲ دقیقه بشینی پای چاپلوسیاش حالت تهوع بهت دست میده
دقیییییییییییییییییییییییییقاْ!
البته آقایان صداوسیما فعلا دارند به ما فرهنگ شکست را یاد می دهند!