حسنی نگو یه دسته گل

من خوشحال آمدم پای کامپیوتر تا بنویسم چه قدر درباره الی عالی بود.فراتر از عالی و من که هنوز گیج دیدنش هستم.آمدم بنویسم سر صف بلیت(که اتفاقا خیلی هم خلوت بود و من نیم ساعت قبلش خبر شدم سینما بهمن درباره الی دارد و نفر ششم اینها بودم توی صف.)داشتیم درباره اسکار حرف می زدیم و یک پسری که تمام فیلمها را دیده بود برگشت پرسید این اسکار را کدام کشور برگزار می­ کند؟

بابا داشت اخبار می دید،بعد شنیدم نویسنده مردمی درگذشت.با کنجکاوی و البته نگرانی سرم را برگرداندم ببینم یعنی چه کسی است این بار؟

باورم نشد.هنوز هم باورم نمی شود.مگر می شود؟منوچهر احترامی؟

حالا چه می شود مامان؟حالا که نه آقای صابری هست،نه عمران صلاحی و نه منوچهر احترامی.

چه می شود جدی؟ 


مرتبط: 

*منوچهر احترامی ورپرید. 

*کار سختی نیست، همین شعرش را همه در وبلاگ بگذاریم

توی ده شلمرود
حسنی تک و تنها بود

حسنی نگو بلا بگو
تنبل تنبلا بگو
موی بلند روی سیاه
ناخن دراز واه واه واه
نه فلفلی نه قلقلی
نه مرغ زرد کاکلی
هیچکس باهاش رفیق نبود
تنها روی سه پایه نشسته بود تو سایه
باباش میگفت: حسنی میای بریم حموم؟
نه نمیام نه نمیام
سرتو می خوای اصلاح کنی؟
نه نمی خوام نه نمی خوام

کره الاغ کدخدا
یورتمه می رفت تو کوچه ها
الاغه چرا یورتمه میری؟
دارم میرم بار ببرم
دیرم شده عجله دارم
الاغ خوب و نازنین
سر در هوا سم بر زمین
یالت بلند و پرمو
دمت مثال جارو
یک کمی به من سواری میدی؟
-نه که نمیدم
چرا نمیدی؟
واسه اینکه من تمیزم
پیش همه عزیزم اما تو چی؟
موی بلند روی سیاه
ناخن دراز واه واه واه!

غاز پرید تو استخر
تو اردکی یا غازی؟
من غاز خوش زبان
میای بریم به بازی؟
نه جانم
چرا نمیای؟
واسه اینکه من
صبح تا غروب
میون آب کنار جو
مشغول کار شستشو
اما تو چی؟
موی بلند روی سیاه
ناخن دراز واه واه واه

در وا شد و یه جوجه
دوید و اومد تو کوچه
جیک جیک کنان
گردش زنان
اومدو اومد پیش حسنی
جوجه کوچولو
کوچول موچولو
میای با من بازی کنی؟
مادرش اومد قدقدقدا
برو خونتون تو رو به خدا
جوجه ریزه میزه
ببین چقد تمیزه؟
اما تو چی؟
موی بلند روی سیاه
ناخن دراز واه واه واه

حسنی با چشم گریون
پا شد و اومد تو میدون:
آی فلفلی آی قلقلی
میاین با من بازی کنین؟
نه که نمیایم
چرا نمیاین؟
فلفلی گفت:
من و داداشم
و بابام و عموم
هفته‌ای دو بار میریم حموم
اما تو چی؟
قلقلی گفت:نگاش کنین
موی بلند روی سیاه
ناخن دراز واه واه واه

حسنی دوید پیش باباش
حسنی میای بریم حموم؟
میام میام
سرتو میخوای اصلاح کنی؟
میخوام میخوام
حسنی نگو یه دسته گل
تر و تمیز و تپل مپل

الاغ و خروس و جوجه غاز و ببعی
با فلفلی با قلقلی با مرغ زرد کاکلی
حلقه زدن دور حسن
الاغه میگفت:
اگه کاری نداری بریم الاغ سواری
خروسه می گفت:
قوقولی قوقو قوقولی قوقو
هر چی میخوای فوری بگو
مرغه می‌گفت:
حسنی برو تو کوچه
بازی بکن با جوجه
غاز می‌گفت:
حسنی بیا با همدیگه بریم شنا
توی ده شلمرود
حسنی دیگه تنها نبود

نظرات 13 + ارسال نظر
زهرا. ب پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:37 ق.ظ http://zoz66.blogfa.com

:((

فریبا دیندار پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:25 ق.ظ

من هم گذاشتم توی وبلاگمD:

وای مریم! من عاشق حسنی بودم و ناخن هایش!

چقدر حیف شد که شاعرش رفت بهشت !
حسنی هم یک روز می رود بهشت نه؟! همین که پسر خوبی شد و ناخن هایش را گرفت و به من یه عالم درس های خوب خوب یاد داد کافی ست برای این که حسنی و شاعرش بروند بهشت...

مریم پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 06:53 ب.ظ http://maryamdays.blogspot.com/

:((

یاسمین پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:39 ب.ظ

ای خدا...
من " بچه ها من هم بازی" می خوام... ذوق اون روزها که بچه ها گل آقا رو ورق بزنم تا برسم به صفحش.
این دیگه بازی نیست اما...

نگ جمعه 25 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:20 ق.ظ

نگار جمعه 25 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:23 ق.ظ

درباره ی الی تو سینماهای مشهد اجازه ی نمایش پیدا نکرد...
به این میگن حکومت ملوک الطوایفی...برای تمام ایران یکجا تصمیم میگیرند و برای مشهد یک عده آخوند جداگانه...
عوضش چی دیدیم از فیلمای جشنواره؟؟؟
فاجعه ی بهرام بیضایی و به کبودی یاس شهید برونسی...
تردید رو هم نشد ببینیم...بلیط بهمون نرسید...
چقددددددددددددددددر واقعا خوش گذشت جشنواره ی فیلم فجر بهمون!!!!

زهرا. ب جمعه 25 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:45 ب.ظ http://zoz66.blogfa.com

خیلی بد بود عزیزم، خیلی بد!

فیروزه جمعه 25 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 06:20 ب.ظ

من امیدوارم این کتاب حسنی ما یه بره داشت مال این اقای احترامی نباشد،چون من رسما باید بروم دق کنم!

هانیه جمعه 25 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:52 ب.ظ http://aztobato.persianblog.ir

دلم حسنی و درباره‌ی الی خواست!

محمد میرزایی شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:06 ب.ظ http://2sandali.blogfa.com

سلام.
با یادداشت کوچکی درباره ی احترامی بزرگ به روز ام. خوش حال می شم اگر ببینید.
خوش باشید.

حوا شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:44 ب.ظ http://bestlifee.persianblog.ir/

سلام
یادآوری زیبایی بود
پاینده باشی دوستم

هامون یکشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 04:41 ب.ظ http://tasteofdeath.blogfa.com

حدیث غوغای فرهادی٬باشد برای آن زمان که بزرگ تر شدیم... فعلا حسنی بخوان که به داغ پدر حسنی٬دیگر هیچ کودکانه ای به ما نمی رسد...

سارا کوانتومی یکشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:28 ب.ظ http://zdz.persianblog.ir

توی ده شلمرود حسنی دیگه تنها نبود....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد