سلام چه شعر قشنگی راسی یاد دوچرخه طلایی بخیر منم یه پست واسه تولد دوچرخه گذاشتم خوشحال میشم نظر بدین درباره اش راسی ناطوردشت چی شد که تبدیل شد به بهترین کتابتون،من خوندم ولی فقط همون چیزی که شما گفتید اول فهمیدید فهمیدم ،رمز گشاییش کنید واسم چند نکته اشو مرسی اوه راسی شعر قیصر عالی بود ماله کدوم کتابشونه؟ بای
خب الان فکر میکنی کسی بهتر از من میتونه این پستات رو بفهمه که یه کلمه واسه امتحان صبح فردا نخوندم و نزدیک سه ساعته نشستم داره غزلیات صائب میخونم :دی؟ نه، به راستی که نه. ای مریم. ای مریم ِ شبیه ِ دوستداشتنی.
فیلمی که رفتم مال خیلی پیشه ولی هنوز رو اکرانه. بعدش هم من فقط تا قبل از دیدنش فکر میکردم که فیلم مورد علاقهمه! دیگه این تیکهش رو ننوشتم که بعد از دیدنش دیگه این نظر رو نداشتم!!
گر و گر آپدیت نکردنت نشون می ده که داری درس می خونی! کلاغها هم خبر رسوندن که تو اتاق بغلی داشتی با جماعت بروبچز عربی می خوندی! می دونی، باید ادامه می دادی این ریخت شناسی فرجه رو! الان ناقصه. هرچند در واقعیت خودت یه نمونه آزمایشگاهی کاملی دیگه! این جوری که: مثل ... درس خوندن و از همه وقتهای تلف کرده پشیمون بودن و به همه قول دادن که از ترم دیگه متنبه می شی هم مال روزای آخر فرجه است. که اگه مث من سال آخری باشی دیگه حنات برا خودتم رنگ نداره و به علافی ادامه می دی، بی عذاب وجدان!
ای بابا...چرا دیگه نمی نویسی مریم؟؟؟ هی میام میبینم همین پستته... امتحانای ما که تموم شد...زهرا این بالا گفته... میخوابم عین چی...!!!!!! نابودم از خستگی... امتحانای تو تموم نشده هنوز؟؟؟ پیدا شو...
این شعرو فکر کنم از زبون کتاب مبانی مدیریت من نوشته بود که همین تا رسیدم به فصل های کلیدی ش٬ صبح شد٬ منم مجبور شدم برم یه امتحان قشنگی بدم که نگو... ولی فکر کنم کتابه و استادش دست به یکی کرده بودن٬ همه ی سوالا از همون فصل ها بود... راستی عجب این مدیر کتابخونتون زن خوبیه! یه کاری کرد که من دیگه پا تو دانشکده تون نذارم. فقط اگه رفتین تالار پژوهش٬ از قول من اون خانوم حـ...(به دلایل امنیتی اسم نمی نویسم) رو ماچش کنین. خیلی گل بود!
بهبه! میبینم که، شعر، اونم از خانم نظری! یادم نیست، مال «گناه تازه» است یا اینکه کتاب تازهای ازشون چاپ شده؟
زیبا بود...
فرجه ها..........کتاب(شاید درسی).........شعر.....تفریح
موفق باشین
سلام چه شعر قشنگی
راسی یاد دوچرخه طلایی بخیر منم یه پست واسه تولد دوچرخه گذاشتم خوشحال میشم نظر بدین درباره اش
راسی ناطوردشت چی شد که تبدیل شد به بهترین کتابتون،من خوندم ولی فقط همون چیزی که شما گفتید اول فهمیدید فهمیدم ،رمز گشاییش کنید واسم چند نکته اشو
مرسی
اوه راسی شعر قیصر عالی بود ماله کدوم کتابشونه؟
بای
اووووه اینا که چیزی نیست! شانس آوردی تو این فرجهها عاشق نشدی!!! کاری که اصولاْ خیلی رسمه تو فرجهها!
ما فرجه ها را دوست داریم! :)
مریم حالا که اشکم دم مشکم است باید این شعر را بگذاری؟
چقدر قشنگ بود این شعر...
دلم گرفت باهاش .نمی دونم چرا...
اما مریم!
من چرا نمی تونم باور کنم که تو هم وقت تلف کردن بلدی؟!
جدی و راستی راستی...
وبلاگت زیر ورو کردم
و این وبگردی نتیجه اش این بو د که با تو اشنا شدم
قدر فرجه ها را بدان !
هم چنین قدر دوچرخه را !
منم فرجه می خوام!!!!
چه انتخاب خوبی مریم!! چقدر چسبید...
(راستی ما این ترم اصلا فرجه درست و حسابی نداشتیم . نه حرکی اش را نه غیر حرکی اش....)
با تایم خواب و اینها هم که با تو همدردم
هاها ...آن حرکی که می بینی اشتباه تایپی نیست. کامنتدونی مبارک مانع ارسال اصل کلمه شد... من هم نقطه اش را برداشتم تا امکان درج نظرم وجود داشته باشد :)
خب الان فکر میکنی کسی بهتر از من میتونه این پستات رو بفهمه که یه کلمه واسه امتحان صبح فردا نخوندم و نزدیک سه ساعته نشستم داره غزلیات صائب میخونم :دی؟
نه، به راستی که نه.
ای مریم. ای مریم ِ شبیه ِ دوستداشتنی.
می خواند ات از نو! اما دیگر به دست او بازمشو!
فیلمی که رفتم مال خیلی پیشه ولی هنوز رو اکرانه. بعدش هم من فقط تا قبل از دیدنش فکر میکردم که فیلم مورد علاقهمه! دیگه این تیکهش رو ننوشتم که بعد از دیدنش دیگه این نظر رو نداشتم!!
فکر کنم حرف دل خیلی ها باشه.
وقت شعره؟ :)
صبر کن... هوم، اولین شعری که اومد:
"صبر کن
این هنوز اول کار شاعری ست
شعری خواهم نوشت
که شاعران تاریخ به آن غبطه خواهند خورد
هزار کلمه
جملهی آنها
تکرار نام تو"
شهاب مقربین
گر و گر آپدیت نکردنت نشون می ده که داری درس می خونی! کلاغها هم خبر رسوندن که تو اتاق بغلی داشتی با جماعت بروبچز عربی می خوندی! می دونی، باید ادامه می دادی این ریخت شناسی فرجه رو! الان ناقصه. هرچند در واقعیت خودت یه نمونه آزمایشگاهی کاملی دیگه!
این جوری که: مثل ... درس خوندن و از همه وقتهای تلف کرده پشیمون بودن و به همه قول دادن که از ترم دیگه متنبه می شی هم مال روزای آخر فرجه است.
که اگه مث من سال آخری باشی دیگه حنات برا خودتم رنگ نداره و به علافی ادامه می دی، بی عذاب وجدان!
سلام
خوب می نویسین
یا علی
آپ کردم مریم.
و مریم در هفته اول امتحانا شدیدا خر می زند!
و اینم کاملتر از همه:
http://farhangdaily.com/page/87-11-2/varzesh.htm#1
چن تا امتحان مونده دختر ؟
من دیشب خلاص شدم.
ای بابا...چرا دیگه نمی نویسی مریم؟؟؟
هی میام میبینم همین پستته...
امتحانای ما که تموم شد...زهرا این بالا گفته...
میخوابم عین چی...!!!!!! نابودم از خستگی...
امتحانای تو تموم نشده هنوز؟؟؟
پیدا شو...
۲هفته فرجه؟
چه عشق و حالی!
آپ کن دیگه دختر دلمون پوسید
گر تو نه یار این منی ......
در دل من چه می کنی؟ ...
زخمه به دل چه می زنی؟......
این شعرو فکر کنم از زبون کتاب مبانی مدیریت من نوشته بود که همین تا رسیدم به فصل های کلیدی ش٬ صبح شد٬ منم مجبور شدم برم یه امتحان قشنگی بدم که نگو... ولی فکر کنم کتابه و استادش دست به یکی کرده بودن٬ همه ی سوالا از همون فصل ها بود... راستی عجب این مدیر کتابخونتون زن خوبیه! یه کاری کرد که من دیگه پا تو دانشکده تون نذارم. فقط اگه رفتین تالار پژوهش٬ از قول من اون خانوم حـ...(به دلایل امنیتی اسم نمی نویسم) رو ماچش کنین. خیلی گل بود!
برو درست رو بخون دختر جون :)
:*