نمی شود مثلا ساعت 8:37 دقیقه از خواب بیدار شد.ضایع است!بنابراین صبر می کنم تا 9،آنوقت بیدار می شوم.(جدی ها!من فقط وقتی ساعت تمام باشد می توانم از تخت بیایم پایین،بنابراین 9:14 دقیقه که بیدار باشم تا 10 وقت دارم درازکش به مسائل مهم بشری فکر کنم.)
آنوقت یک صبحانه کامل.من که سال به سال شیر نمی خورم وظیفه خودم می دانم شیر بخورم آن هم با کرن فلکس.(اهالی محترم خانه،برای کدام بچه کرن فلکس می خرید شما؟!)
خب بعد برای اینکه خستگی ام در برود می روم پای تلویزیون.یک کمی گسترش شوره زارها در اوگاندا نگاه می کنم و یک کمی مستند آبزیان خلیج فارس.(در این فاصله چون گشنه ام می شود مجبورم نیم چاشت بخورم.)
بعد خوب طبیعتا آدم می رود پای کامپیوتر و یک کمی اسپایدر بازی می کند.در حدی که 40 بار ببازد،60 بار ببرد!یک کمی هم وبلاگ می خواند.
بعد وقت ناهار است خب،آدم با دل گشنه می تواند درس بخواند؟نه!
بعد از ناهار اگر وقت شد خوب است آدم چند بیت مثنوی بخواند و به مولانا فحش بدهد تا دلش خنک شود!
بعد دوباره می روم پای کامپیوتر.متاسفانه هیچ وبلاگی در فاصله ی این یک ساعت پست جدید نگذاشته،از آنجایی که آرشیو همه شان را روزهای گذشته چند بار خوانده ام مجبورم آرشیو خودم را بخوانم!
بعد از آنجایی که آدم با خواندن آرشیو بعضی وبلاگها خبر خاله زنکی کشف کرده مجبور است به یاسمین sms بزند خبرهای جدید را در اختیارش بگذارد.(یاسمین دارد تریلر هری پاتر 6 دانلود می کند!)
بیت:یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم!!!!
خب حالا آدم باید برود حمام.(خوب است حداقل این فرجه ها آدم را تمیز می کند.از فرط بیکاری مثل آبزیان روزی 10 بار می روم حمام!)
بعد آدم این همه کار کند گشنه اش نشود؟از آنجا که صبح مستند آبزیان خلیج فارس را دیده ام و تمام فیلم هایم را هم دوره کرده ام و دیگر غرور و تعصب باعث بالا آوردنم می شود مجبورم تغذیه ام را مقابل تلویزیون خاموش بخورم!
بعد آدم احساس می کند وظیفه دارد مشکلات فرهنگی مملکت را حل کند.دو تا کتاب از ناتالیا گینزبورگ بر می دارم ترجمه هایشان را مقایسه کنم.(قبلش هر کتاب را سی بار خوانده ام که به مقایسه ام عمق ببخشم!)
حوصله ام که سر می رود دوباره می روم پای کامپیوتر.بابا چهار ساعت گذشته!چرا این وبلاگ هایتان را آپ دیت نمی کنید؟من تمام کامنت هایتان را که حفظم!چرا آرشیوتان تکراری است؟!!
پی نوشت:این مرضی که آدم آرشیو تمام مجله هایش را مرتب می کند و مثلا یک روز تمام چلچراغ می خواند مال هفته دوم فرجه است!
سلام
جات تو جمع ما خیلی خالیه
اگه دوست داشتی بیا با هم بنویسیم.
:))))))))))))
عااااالی بود!
پس ساعت بیدارباش هم درد مشترکه؟! ببین خوبیش اینه که ۸:۲۰ که دوباره خوابیدی، 9:10 بیدار شی! این طوری تا 10 تمدید میشه باز!
عزیزم خودت رو محدود به وبلاگ های قدیمی نکن. کلی لینک جدید منتظر کشف شدنند این روزا.
+ همه اینا، کلا ایام فوق العاده ایه برای سر زدن به چیزایی که از فرجه های ترم پیش سراغشون نرفتی.
* بعد مرض دل و روده ی کلهم نوشته ها و خاطره های طفولیت رو بیرون ریختن هم مال هفته دومه؟ :)
تقویم این روزت نشون میده که ناز زندگیت بر نیاز ان می چربد.خیلی از سر استغنا ساعات زنگیت را ورق میزنی...صبحانه کامل...مستند خلیج فارس... اسپایدر...ارشیو چلچراغ.زبونم لا لا لای یه وقت ارسطو نخونی ها !!!
تو محشری
چه خوب است که تند تند بنویسی این جا مریم.
اون وقت من دلیل کوچک بزرگی دارم برای شاد بودن
خیلی جالب بود، مخصوصا از خواب بلند شدن در ساعت رند که من هم به شدت اینجوریم
به مولانا ولی فحش نده!
شما که دست مارو هم از پشت بستید...
این آفت زبونم لال "بوک ورم" هاست که فرجه ها نمی خونند...
تو را دوست می دارم مریم.
روز دوم بیا و آرشیو منو بخون ;)
ولی فرجه ها هم صفای خودشان را دارند مریم. من که حال می کنم . و بیصبرانه منتظر تعطیلات بین دو ترم هستم.
به زودی این مکان به موسسه خیریه فعال و آزاد یاس سفید
تقدیم خواهد شد
......................
تا آن روز و آن زمان
پاک و پایدار و سربلند باشید
شما که هستی؟ *
سلام
یه سوال دارم از شما خیلی خیلی برام واجبه که جوابش رو بدونم
میشه بگین آیا شما این پروفایل رو میشناسید یا نه
http://360.yahoo.com/profile-c8Gy8LczerQgMKswXWBCuMvUHWk-
ترو جون هر کسی دوستش داری جوابم رو بده ایمیلم رو گذاشتم
ازت خواهش میکنم
ایول! روی هر چی الافه کم کردی ... (آیکون تعظیم به پادشاه!)
واقعاً، این فرجههای خر ِ و ... و ... و ...!
اومدم ابراز ارادت کنم به این ساعت از خواب پا شدنه بعد دیدم همه همینو نوشتن! اما به هر حال جهت خالی نبودن عریضه...!
سلام !
حس اش بود بهم سر بزن !
همین !
منم بودم همین کار رو میکردم!
چقدر جالب بود .........
فرجه خوش بگذرد! (عمرا بگذرد!!)
خوش به حالت! منچ و مارپله هم میشه یه نفر بازی کرد و در غیاب 3 نفر دیگه سرشون رو کلاه گذاشت و برد!
مریم الان است که جیغ بزنم!
غرور و تعصب را تا همین ۲ روز پیش هر روز می دیدم!
دیگر الان چون در دریای امتحاناتمُ... نمی رسم! اما برنامه ای منسجم برای دیدنش شاید روزی چند بار در تعطیلات بین ترم ترتیب داده ام!
در حد مرگ این پستتو دوس دارم...میدونستی؟؟؟
نه...نمیدونستی...
خوب بود!
اگر مایلید تبادل لینک کنیم(در ضمن پارتی من دوچرخه است)
قربونت برم...شما هم اینجوری تو فرجه هاتون درس می خونین؟!
چقدر زندگیمان شبیه است!!!
می گم بیا وبلاگ منو سر بزن ببین منو می شناسی مریم ؟