داشتم برمی گشتم خانه،گاهی نور چراغ ماشینی می ریخت توی خیابان و روشنش می کرد.من تاریکی را بیشتر دوست داشتم،سنگی انداخته بودم جلویم،آهنگ خواهران غریب را گوش می دادم و دستهایم توی جیبم مچاله شده بود.ناگهان چیزی آمد سراغم که ماه ها بود فراموشش کرده بودم:وجد!
Pas in vajdo begiro velesh nakon!nazar dar bere,chon kheili kam soraghe adam miad!
خدا رو شکر...
همون موقع که... اوهوم فهمیدم!
چرا همه عین هم حرف می زنیم و همه از هم دوریم؟
چه خوب!
فورانِ وجدت مبارک!
الهی من قربونت برم! دقیقا الان می خوام قربونت برم! قربون مریم دو ساله ام که روز ها بود مچاله شده بود ...نه اصلا دیگه حرفش رو نزنیم! فقط خوشحال باشی م که باز هم می نویسی و می نویسی و می نویسی!
چقدر از دلتنگی ها و خستگی هایم کم می کنی مریم!
این ها خر کردن نیست! قبول داری که نه؟!
هزارب ار نه بیشتر از هزار هزار هزار هزار بار دوستت دارم!
چون می نویسی!
چون سنگ می اندازی جلوی پات و اهنگ گوش می دی!
چون ...
چون...
چون همین دیگه!
خوب خدا رو شکر! وجد بارون باشه انشاا... همیشه!
دارم آهنگی را که دوست داری گوش می دهم. تو هم بیا و همانطوری باش که خودت دوستتر داری . به وجد بیا مدام .
سلام
خوبی؟چه خبر؟کجایی؟نیستی...
:)
من شما رو دیدیم تو نمایشگاه مطبوعات؟ ژنج شنبه ا خان حدادی در دوچرخه؟ درسته؟
... گاه حرفی نیست که بشود نوشت... باید دید.
چه با حال بود ...
راستی خوبی مریم؟؟؟
خوشحال شدم از آشنایی باهات :)
وقتی در کوپه ای نشسته ای و زبان دیگران را نمی فهمی
و دیگران هم
این یعنی تنهایی
از مشهد تا تبریز ٢٤ ساعت راه است
و من در این ٢٤ ساعت
به تو فکر می کنم
به تو
و به حمیدرضا
چرا یک زندانی نمی تواند معشوقه اش را بغل کند ؟
چرا در بیانیه ی هیچ حزبی
حرفی از آزادی « دوست داشتن » نیست ؟
زندان
زندان
زندان
زندان کوپه ی قطاریست که به تبریز می رود ...
٭ ٭ ٭
در جدیدترین بروز رسانی های « آخرین سیگار » می خوانید :
1 – منتشر شد : مرثیه ای برای گنجشک ها
2 – دو ترم محرومیت از تحصیل برای مصطفی توفیقی
3 - پاسخ « مصطفی توفیقی » به دعوت « استاد ایرج جنتی عطایی »
4 – پاسخ مسئول دفتر شعر حوزه ی هنری خراسان به مقاله ی « همه ی نروداهای سرزمین من »
5 - دستگیری سه تن از اعضای اصلی کانون نشریات مقاومت مدنی و نویسندگان هیات تحریریه ی جدید نشریه ی بامداد
6 - انتشار مجموعه ای از کتابهای ممنوع الانتشار فارسی ( تالیف و ترجمه ) با همکاری کانون ایرانیان آزادی خواه استکهلم
7 - شاعران خیابان چهل و هشتم - نقدی مفصل بر شعر امروز
8 - و ...
٭ ٭ ٭
به همراه چندین شعر و خبر و بخش هایی از داستان ها و مقالات ...
ای ول
x:
خوش به حالت
منم ماههاست فراموشش کردم
سلام
خانه ام ابری است
یک سره روی زمین ابری است با آن...
دلم تنگ شده بود
آخیش الان وا شد
...
می دونی وجد به نظر من یعنی چی؟!
یعنی نبودن اون ناراحتی و افسردگی که شنبه برات تعریف کردم و هنوزم داره خفه ام می کنه...
امیدوارم همیشه خوشحال باشی
راستی دیشب خوابتو دیدم... شنبه ی دیگه برات تعریف می کنم. شاید به وجد اومدی!!!!
این پست ات رو هم روز تولد من نوشتی...!
یه چیز دیگه: این آدرس وبلاگی که وقتی کوچیک بودم ولی از الانم بزرگ تر بودم می نوشتم!
ماه ها ...
چه «ناگهان» طرب انگیزی...
خوب است.
باده غمگینان خورند و ما ز می خوشدل تریم
رو به غمگینان غم ده ساقیا افیون خویش
بعد دیدی چقدر هیچ کلمه ی دیگه ای "وجد" نیست؟
سلام . وجد ؟ وجد !!!!! آهان همون که باعث می شه موهای بدمون سیخ سیخ بشه ؟! من وقتی دچار وجد میشم تنم می لرزه . واقعا می لرزه مثل ویبره موبایل . نمی دونم ی چیزهای دیگه هم با خودش داره که شاید به نظرت لازمه وجد نباشه : مثل غرور . آرامش و .. . اما من که فکر می کنم که لازمه وجد باشند .
اما سعی کن همه آنها را که احساس می کنی دارند اذیتت می کنند یا حتی خودت از با تو بودنشون ناراحتی را کنار بگذاری چون کم کم جزئی از وجود تو می شوند . من هم از خیلی کارهام ٬ حرف هام ٬ خلق و خو هام ناراحتم اما چه کنم که جزئی از من شده اند . کاش دوباره وبلاگت قرمز می شد و دوباره حالی می گرفت .
اینک وجد فرا مى رسد و دلگیرى به انتها.
...و عامل این وجد ناگهانی؟
چه یهو !