*چند ساله بودم؟فکر کنم 11 ساله.غرفه های بنفشه،افق،پیدایش...اسم ناشرهای خوب را یاد گرفته بودم.در نمایشگاه کتاب دیگر می توانستم خودم کتاب بخرم و این خوشبختی بزرگی بود برای یازده سالگی ام.الان که به کتابهای آن روزهایم نگاه می کنم،کتابهایی که با من بزرگ شدند،اشک ریختند و خندیدند،یک اسم روی جلدشان چشمک می زند:حسین ابراهیمی الوند.
*قهرمان آرمان های کوچک.ژولی جانسون.ترجمه ی حسین ابراهیمی.بارها و بارها این کتاب را خوانده ام.بارها به دیگران قرضش داده ام.بارها سر کلاس های انشا خلاصه اش کرده ام و بارها گذاشتمش زیر بالشم و خوابیده ام.هنوز هم این کتاب از محبوب ترین کتاب های زندگی ام است و آنقدر چسب به جلدش چسبانده ام تا سرپا بماند!
جان کریستوفر را چه قدر دوست داشتم.سه گانه هایش را.جک جنگلی اش را و شمشیر ارواحش را.
باز هم حسین ابراهیمی.همان طور که کودکی کدی را هم ترجمه کرده بود.همان طور که باران مرگ را و دیروز که داشتم کتاب خانه ام را نگاه می کردم دیدم روی هر کتابی که کودکی و نوجوانی ام را رنگین کرده بود نام این مترجم به چشم می خورد.
*یک هفته پیش بود که روزنامه اعتماد ملی خبر بزرگداشت برای ابراهیمی الوند را چاپ کرده بود.به مناسبت صد کتابه شدنش.وقتی خبر را با خوشحالی خواندم فکرش را هم نمی کردم هفته بعد خبر مرگش را بشنوم.
*دوازده سالگی ام در نمایشگاه کتاب یاد گرفته بودم اسم حسین ابراهیمی الوند روی هر کتابی باشد یعنی آن کتاب می تواند کتاب خوبی باشد.و من شاید امروزم را مدیون کسانی مثل حسین ابراهیمی الوند هستم که لذت خواندن و خوب خواندن را به کودکی و نوجوانی من چشاندند،به کودکی و نوجوانی من و تمام آنان که با کتاب بزرگ شدند.
سلام . فکر کنم که برای اولین بار من توی اینجا اول شدم .
راستش توی بچگی خیلی اهل کتاب خواندن نبودم ٬ به خاطر همین اصلا ایشان را نمی شناسم فقط متاسفانه خبر مرگشون را شنیدم و تکه های از مراسم تشیع جنازه شون را . خدا بیامرزدش .
اما اینکه آدم توی ۱۱ سالگی خودش کتاب بخره ٬ نکته ی مهمی است .
باور نمی کنم! کی ؟ کجا؟ چه طور؟( دو روزه که نیستم و چه اتفاق هایی که نمی افتد!) هر چه نوشته ای در مورد نام ابراهیمی الوند و کتاب هایش تجربه هایی است که من هم داشته ام متاسفم
خدا رحمتش کنه .
وقتی می ام وبلاگت دلم همش ارزو می کنه کا ش می شد یه روز تمام با هم میشستیم و از کتاب و شعر و کتاب و شعر حرف می زدیم...
کاش...
اما کاشکی ر و کاشتیم در نیومد...!
واقعاً متأسف شدم.
من هم این کتاب را دوست دارم مریم
سلام
تو را به خدا راست می گویی که جان کریستوفر را دوست داری؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!..........
من کتاب های این آدم را می پرستم و با آنها زندگی کرده و می کنم.
البته همه مرا مسخره می کردند به خاطر این افکار. خوشحالم که یکی دیگر هم پیدا شد که با من بر سر این موضوع هم عقیده است.
اصلاً واجب شد ببینمت و کلی برایت شکلات بخرم.
جداً می گویم ها، من در مورد جان کریستوفر و کتاب هایش کلی حرف نگفته دارم که در سینه ام قلنبه شده و در طول این همه سال،هیچ کس راضی به شنیدنشان نبوده.
خدا جعفر ابراهیمی را بیامرزد. ترجمه هایش آنقدر روان بود که آده را از کتاب خواندن به وحشت نمی انداخت و گذر زمان را بی مفهوم می کرد. من هم مثل تو کودکی ام را و حتی اکنونم را وامدار کتاب هایش می دانم.
ویل پارکر
لوک بیموت کش
نگهبانان...
رفتن پس از ماندگار شدن چقدر خوبست....چقدر خوب است که کسی در کودک های قلب ها جاودان می شود...
روحش شاد!
نمی دونستم... این چند وقت زیاد درگیر اخبار و تلویزیون و رسانه نیستم ... ناراحت شدم
از اینکه بهم سر میزنی با وجود مشغله های زیاد و شاید بی مرامی من ٬ ممنون
وخوشحال میشم اگه باهام تماس بگیری
برات میل میزنم
بسیار بسیار عالی