*اسمش رو می گذارم خودخواهی.چون چیزی که می خواستی نبودم رسما تمام روزهایی که احتیاج داشتم بهشون برای درس خوندن خراب کردی!اون دیالوگ هامون فکر کنم چیزی در این مایه ها بود:اگه من اونی باشم که تو می خوای دیگه من من نیست.یعنی من من نیست.
*بعدش همه رسما خراب شدیم رو سر زهرا که باید ما رو با ماشینت ببری.زهرای طفلکم کلی تهدیدمون کرد که اگر مردین به من ربطی نداره!و از آنجا که من مطمئنم بر اثر تصادف می میرم رفتم جلو نشستم،کمربندم هم نبستم!بعد من وسط راه پشت چراغ قرمز کشفم رو بلند اعلام کردم:بچه ها،فکر کنین،زهرا داره رانندگی می کنه عروسی هم کرده.همه مون هم دانشجوییم.بعد بچه ها انگار تازه کشف کرده باشند گفتن:ااا...راست می گی ها!!بعد من دیدم دوست ندارم برم خونه و دلم می خواد برم میلاد نور کله ظهر پاستیل بخورم بلکه سر حال بیام.از اونجایی که نصفی کلاس داشتن نصفی هم می خواستن برن خونه از تصمیمم منصرف شدم!و این شد که آمدیم خانه و به کاسه ای ماست و خیار قناعت فرمودیم!
*آره دیگه.وقتی من نصف شب به جای خوابیدن.سعدی و فروغ می خونم. بعد بلند می شم هی می نویسم،می نویسم و می نویسم یعنی اوضاع عادی نیست.یعنی یه چیزی سر جاش نیست.یعنی من رسما دیوانه م این روزها.یعنی نمی دونم چی می تونه حالمو خوب کنه.یعنی لعنت به من و تو و خرداد!!!
*فکر کنم این ها رو اینجا نباید بگذارم.معذرت می خوام بابت پستهای اخیرم!!
|:
؟
سوالم همینه.
می دونم می فهمیش ، چون هنوز از ۱۷ سالگی نگذشته ای ( و البته من عمیقا خوشحالم!)
جوابش مهمه ، خیلی مهم
با تبریک اینکه تو هم داری تند تند به روز می شی با این پستت نتونستم همذات پنداری کنم . شاید چون قوه ی درکم این روزها اومده پایین بس که جزوه به خوردش دادم.
همه ی هستی من آیه ی تاریکیست
که تو را در خود تکرار کنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد...
مریمم!
با تو پر میشوم از ستاره....شعر و شور و نور....
تو چه نزدیکی به من و چقدر دور!!!!!
همون به منمن کردن بیفتی خیلی بهتر از فروغ خوندنه !
با فروغ چندان میانه ای نداشته ام، یعنی میسر نشده که سیر بنشینم به خواندنش
اما سعدی را به هیچ قیمتی نمی توان نخواند، حتی به قیمت شب نخوابیدن
اما اگر اجازه بدهی که توصیه ای بکنم، می گویم سعی کن شبها را بخوابی و گرنه دیوانگی انسان را تشدید می کند.
اگر خواب شب نبود، یقین دارم تا الآن چندین باری بستری می شدم در آسایشگاهی
شب کتابی است پر از راز نهان
شرح آغاز و سرانجام جهان
شب دل دفتر گیتی باز است
دل شب محرم اهل راز است
شب چه ها دید و چه ها دارد یاد
مادر شب چه شگفتی ها زاد...
هوم دخمر جان..
همون اثر خرداد و امتحان و ایناس..
شما خیلی نگران نباش.
فکر می کنم دیوانگی لذت بخشیه!
بگذار همین طور بمونه حالت! من این پستات رو خیلی دوست دارم.
میگذره میگذره...
*من هنوز ازین پاستیلا که گفتی نخوردم:( کلی وعده دادم به خودم ها!! بعد امتحانا!
سلام
جالب و تاثیر گذار بود
؛*آره دیگه.وقتی من نصف شب به جای خوابیدن.سعدی و فروغ می خونم. بعد بلند می شم هی می نویسم،می نویسم و می نویسم یعنی اوضاع عادی نیست.یعنی یه چیزی سر جاش نیست؛
موفق باشی
:(
خوبی مریم؟
zardalooye shol
midoonesti adame mongoli hastii?
مریم . حس می کنم کمرنگ شدی. رویا شدی. چن وقته ندیدمت مگه؟
سلام مریم جان
چند روزی ازت خبری نیست فقط همون اس ام اس!
نوشتت هم ...هیچی ازش نفهمیدم
امیدوارم مشکلی پیش نیومده باشه.
قربونت برم
موفق باشی.
شاید ربطی به این پست ات نداشته باشه ولی یک جمله ای هست که میگی اگر کسی آن طور که می خواهی دوستت نداره به این معنا نیست که دوستت نداره! راستی من پاستیل بسیار زیاد دوست می دارم و راستی راستی دل ام هم تنگ شده ایضا!
من نو شدم.
سفید شدم . نمی خوای ببینی رنگ جدیدم بهم میاد یا نه؟
تو این آشفته بازار امتحانا من به فکر خونه ام هستم . همین.
کوچولوی بداخلاق! فراموش کردی من باید ۲ هفته دیگه کنکور بدم؟؟ بازم بیا خوشحال میشم!!
بنویییییییییییس!!!
اینجا تا همیشه تو...
جای تنگ و کوچکی ست اما...
امن است
فقط کمی مراقب باش
در بطن هایش گم نشوی...
سلام!
برای اولین بار یه وبلاگ ساختم.
از بودنت خوشحال می شم.
با ارزوی سبزی و لبخند و نم نم بارون...!
سلام......
دیگه به من سر نزدی...!!نمیدونم چرا لینکت کرده بودم؟!!
موفق باشی...
چند باری آمدیم نبودید...دیگر نمی آییم!
به روز شدنتان را خبر کنید، لطفا!
سلام دوست خوبم
خیلی جالب نوشتی ...
دستت درد نکنه ...
در پناه حق
راستی :
ناشکیبا آپ شد ...
میای ببینی؟
زندگی سرشار از لحظههاییاست که شرینیشون به خاطر تلخیهای گذشته است
و البته برعکس
ای بابا!هنوز داری امتحان می دی!!!!!!!!!!!
میتونستی یکم زودتر زنگ بزنی تا من خودمو برسونم.تقصیر خود بی برنامته که فکر کردی من غول چراق جادو هستم تا زنگ میزنی من ظاهر شم!
کجایی دختر؟
گاهی دیوانه می شوم...پشت چراغهای قرمز...گاهی از برای هیچ دیوانه می شوم...
مژده مژده!
فردا ۱۰ تیر است!
بالاخره رسید:) :*:*:*
امتحان هات کِی تموم میشه ؟
واییییییییییی دل من که هلاکت شد
میدونی چند وقته ازت بی خبرم
دوست دارم هوارتا
راستی
_________¤¤¤¤¤¤¤¤____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
___¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤
__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_________¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤________¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_____¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤___¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_¤¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_بدو__________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
____بیا__________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_______آپیم_________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_____________________¤¤¤¤¤¤
______________________¤¤¤¤
_______________________¤¤
سلامی به گرمی پاییز!
باور کن با این وبلاگ با خوندن مطلبی به تاریخ خرداد 82 آشنا شدم. 4 سال پیش. یعنی وقتی خیلی کوچولو بودی! همون وقت بود که از شازده کوچولو نوشتی و گفتی که چقدر سادگی و صمیمیتش رو دوست داری. هنوزم دوسش داری یا حالا که بزرگ شدی، حالا که واسه خودت خانومی شدی کم کم داره یادت میره؟ وای به حال ما که اگه حتی توی 70 سالگی هم یادمون بره که آخرش هم بچگی باید بدادمون برسه. دوست عزیزم که قدرت قلمت رو با همه سختگیریم مجبورم تحسین کنم، نمی دونم توی این 4 سال چی به تو گذشته اما اگه هنوز بچه ای دستت رو به گرمی میچلونم (میفشارم!) و بهترین آرزو رو برات دارم:
ایشاا... هیچوقت بزرگ نشی
پدرام
مریییییییییم!!! به قول پالپ دیگه فش می خوریا! فش که میدونی چیه؟:))
یک بار دیگه این تیتر لعنتی لعنت به چراغ سرخ رو ببینم رسما تحریم می کنم!!!
واقعا که لعنت به لعنت به چراغ سرخ!
*شوخی کردم دوستما! صرفا یک نوع ابراز محبت بود که چرا آپ نمی کنی؟!!!:))
سلام! از سبک نوشتنت خوشم اومد!اما آیا منم می شناسمت؟ نگو آره که اون وقت می فهمم حتما خیلی خنگم و با ضریب هوشی پایین!!!
وایییییییییییییییییییییییییییییییییییییی!سلااااااااااااام!ایول.تازه الآن شناختمت!مرسی که خودتو بهم شناسوندی!!!!دیگه از این به بعد همش بهت سر می زنم.لینکتو می شه بذارم؟؟؟
سلام ....کم برای من از این پنجره ها حرف بزن
من بدون تو از این پنجره ها بیزارم ....
همه جوره با حرفات حال میکنم...تو آینه ترین دوستمی....مواظب دلت باش!
میبوسمت...با اولین نسیمی که صبح زود به گونه هات دست میکشه...
بچه جان!کجایی؟!
سلام
روز زن، مادر، دختر، خواهر،..... خلاصه روز هرکی که یه جورایی مؤنثه مبارک!
امیدوارم همه خانومای دنیا همیشه شاد باشن و ..... یه کمی هم کمتر اذیت کنن. ناراحت نشینا، جون من فقط یه درد دل بود :-)
دلم نیومد بهت سر نزنم....دلم تنگ شده بود...
پس باز هم همون جمله رو می نویسم:
چند باری آمدیم نبودید...دیگر نمی آییم!
به روز شدنتان را خبر کنید، لطفا!
مریم جونی سلام!
به من چه؟ من چه گناهی کردم؟
یا باید منو بندازی بیرون یا اون یکی ؛یاسمین؛ رو!!!! من بیچاره هم مجبورم بشم : یاسمین ۲ !!!! (تو تموم عمرم همچین حس احمقانه ای رو تجربه نکرده بودم!!!! p:
خوب شد این جا رو یافتماااا ... بازم میام... فعلاً!! (:
چرا بلاگت را به روز نمی کنی دختر خوب؟
آدم نگرانت می شود.
زود باش که منتظریم
موفق باشی
می بینم که تقریبا در اینجا رو تخته کردی! سرگرم امتحانات دیگه؟
سلام خوبی؟ خوشی؟ زنده ای؟
پس کجایی؟ چرا نیستی؟
دلم واست تنگید!
سلام
نه این نوشته ها پت های بدی نیستن
*
واقعا سخته وقتی که حس میکنی حالت بده بخوای چیزی رو برای خوب شدنش پیدا کنی!