تنها صداست که می ماند...

کلاس ارف.یه پسره بغل دستم نشسته بود.من،یه دختربچه ی ۶ ساله.معلممون گفت:کسی چیزی نگه تا من حرفام تموم شه.درسمون در مورد بلز بود.پسره آروم در گوشم گفت:بزن رو بلز.با چوب بلز کوبیدم روش.دنگش در اومد.خانمه چشم غره رفت و به حرفاش ادامه داد.بعد از پنج دقیقه پسره گفت:بزن رو بلز.من هم زدم و صدا،مثل یه جیغ ممتد و آروم توی کلاس پیچید.خانمه سرمون داد زد و چوبامونو توقیف کرد.

معلم تمرکز کرد و به حرفاش ادامه داد.پسره یه مداد داد دستم و گفت:با این بزن.زدم.با مداده کوبیدم روی بلز.دنگگگ.........خانمه جیغ کشید.مداد و بلزهامونو گرفت و جفتمونو از کلاس بیرون کرد.پسره خندید.سکه های یک تومنی ته جیبمون رو گذاشتیم روی هم و دو تا آبنبات قهوه ی آیدین خریدیم.از اونروز دیگه نرفتم کلاس ارف.اما صدای دنگی که توی گوشم پیچید و سکوت کلاسو شکست،از دوست داشتنی ترین صداهای زندگیمه.

توضیح:البته این طبل است نه بلز!

پی نوشت:داستان نبود که،خاطره بود!

نظرات 28 + ارسال نظر
نادونی شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 10:28 ب.ظ http://n-a-d-o-n.blogsky.com

سلام...
از اشناییتون خوشوقتم...
داستان خیلی خوشگل و باحالی بود....
مرسید...
یاعلی
تاتا

شمان یکشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 11:15 ق.ظ http://rough-draft.blogfa.com/

:دی

آذین دوشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 03:19 ب.ظ http://lahhzeh.blogfa.com

اوهوم
صدای دوست داشتنی
و لحظه ی دوست داشتنی
نشون دهنده ی همه ی اون شجاعت ها و هنجار (یا در حقیقت ناهنجار)شکنی هایی که داشتیم و الان نداریم.
...
دیگه موسیقی هم کار نکردی یعنی؟

نرجس سه‌شنبه 28 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 10:39 ق.ظ http://narjess.persianblog.com

آخی....

سروناز چهارشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 09:32 ب.ظ http://sarv-e-naz.blogsky.com

سلام خوبی
اخی چه خاطره ای
جالب بود
خوشحال میشن پیشم بیای

رها پنج‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 02:04 ب.ظ http://gozar_az_mana.mihanblog.com

زیبا نوشتی!

سهند خانوم جمعه 31 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 08:03 ب.ظ http://www.sizif.blogfa.com

خیلی وقتا همین جوری شایدم الکی یه صدایی واسه آدم دوست داشتنی میشه

ققنوس شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:41 ق.ظ

دنگگگگگگ...!
رفتم ارف... منم کوچیک بودم... کسی بیرونم نکرد... ولی به جلسه ی دوم هم نکشید!... کاش لااقل آب نبات می خوردم خاطرش شیرین میشد...

پی نوشت: واسه من زیاد پیش اومده... که واقعیتی رو روایت کنم و خواننده ها به چشم یه داستان صرفا تخیلی بخوننش... شاید انتظار دارند اتفاقات خواندنی فقط داستان باشند و واقعیت فقط یک عنصر تکراری و بی مزه باشه که ارزش فکر کردن هم نداره!

نارسیس شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 03:39 ب.ظ http://pacific.blogsky.com

خاطرات شیرین بچگب گاهی بدجوری به کمک آدم میان!

نسیم یکشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 06:28 ب.ظ http://oraynab.persianblog.com/

هی خوش می نوازی و بهترین نواختن ها را می شنوی و اثر نمی کند، آرام نمی شوی...صدایی خش دار و بد را به یاد می آوری و آرام می شوی ...گاهی صدایی، خاطره ای آنقدر قدرت دارد که تمام آن چیز هایی که اکنون هست هستند بر تو به اندازه آن اثر ندارند...جاودانی فراتر از زمان تعریف می شود...کودکی تو با همان طعم شکلاتت تازه تازه است...

من همیشه منتظرم.

ُُُفاضل یکشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 07:11 ب.ظ http://SHOKOLATY.MIHANBLOG.COM

ممنون که سر زدی
باز هم بیا

ماه مهر سه‌شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 04:18 ب.ظ http://mahemehr.blogsky.com

جالب بود... خنده‌ام گرفت.
عجب پسر شیطونی... و تو چقدر حرف گوش کنی

Reyna سه‌شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 05:08 ب.ظ

چشمم روشن با پسر مردم رفتی ددر؟ تو از همون بچگی خلاف بودی.
بلز منو یاد عزیزترین موجود زندگیم میندازه.

شادی سه‌شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 11:36 ب.ظ http://www.warbler1.blogfa.com

باید فکرش رو می کردم که تو بچگی ات یه همچین بچه ایی بوده باشی. همین راه بود که تو رو از بقیه متفاوت کرد.

پدرام چهارشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 08:26 ق.ظ http://pedrum.com

لا اقل عکس بلز رو میذاشتی تو خماریش موندیم چیه !

banoo چهارشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 02:02 ب.ظ http://banoo.blogsky.com

سلام مریم خانم. خوبی؟




یادش بخیررررررررررررررررررررررر

نرودا چهارشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 05:28 ب.ظ http://www.bamdadetalkh.persianblog.com

سلام
نه از آسمان خبری ست
نه از پستچی !
در های چار طاق
منتظر
خاک آب جارو
و رد پایی که هیچوقت بر نگشته است .

معصومه پنج‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:31 ق.ظ

هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وا رهد از حد جهان ، بی حد و اندازه شود

آیدا پنج‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 11:04 ق.ظ http://aida-ayene.blogfa.com

چه جالب من هم یه پست گذاشتم با همین عنوان <تنها صداست که می ماند> البته فقط عنوانش مثل همه انگار...

علی مرسلی پنج‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 11:47 ق.ظ

ارتش به آدمایی مثل تو احتیاج داره

ققنوس پنج‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 02:28 ب.ظ

کجایی... دلم تنگ شده!

علی جمعه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:17 ق.ظ http://www.cheguara52.persianblog.com

سلام...

مدتیه نیستید؟! من آپ کردم....
شاد باشی...

من شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 07:13 ب.ظ

داشتم دنبال شعر مولانا میگشتم!همون که میگه:گفتم که عهد بستم وز عهد بد برستم... رسیدم به بلاگ شما!
خیلی خوشم اومد!مخصوصا این آخری.خیلی قشنگ بود!

امیر دوشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:49 ب.ظ http://khalseha.blogfa.com

در تنهایی های خودم تو را تکللم میکنم شاید در بهانه هایت پنجره ای به وسعت چشم هایت برایم نقاشی کنی

سین چهارشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 04:34 ب.ظ http://sinbe.com

سلام
کجایی این همه وقته ننوشتی!

تینا پنج‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 04:29 ب.ظ http://www.tina90.blogfa.com

سلام
ای ول!
شیطون بودیا!

مریم بانو پنج‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 09:14 ب.ظ http://www.yek-asheqaneh.persianblog.com

به نظرت اجداد ما چطور شیطنت می کردند؟......
مطمئنم نظرات جالبی دارید ....
خوشحال می شم بدونم .
وبلاگتون زیباست و البته پر محتوا . . .

عطا والله چهارشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 01:37 ب.ظ http://hakimie.persianblog.com

سلام دوست ایرانی من به کلبه ماهم سری بزناین هم چند کلام از عشق که من تعبیر کردم




تنها عشق است که فرش آرامش را روی زمین میگسترد و

تنها عشق است که عاطفه را درقلب انسان می آفریند .عشق مشعلی است که از قدیم زمان گذرگاه بشریت را با نور درخشانش روشن ساخته ... اگر این حقیقت است که قتل و نفرت از زمان هابیل و قابیل وجود داشته ، پس حقیقت اعظم این است که عشق و محبت با آفرینش آدم و حوا به وجود آمده ... عشق ، بخشش و عطا است . عشق ، فداکاری و ایثار است . عشق ، همدردی و امان است . عشق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد